کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارغنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارغنده
لغتنامه دهخدا
ارغنده . [ اَ غ َ دَ / دِ ] (ص ) ارغند . آلغده . خشمگین . غضبناک . (برهان ). غضبان . خشم آلود. قهرآلود. (برهان ). آشفته و بخشم آمده : گه ارمنده ای و گه ارغنده ای گه آشفته ای و گه آهسته ای . رودکی .یکی نامه بنوشت نزدیک کیدچو شیری که ارغنده گردد ز صید....
-
جستوجو در متن
-
ارغندگی
لغتنامه دهخدا
ارغندگی . [ اَ غ َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت ارغنده . || هاری . جنون سبعی .
-
آزغیده
لغتنامه دهخدا
آزغیده . [ زُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) صاحب صحاح الفرس این صورت را ضبط کرده و بدان معنی خشم آلوده داده است ، و ظاهراً مصحف آرغده یا ارغنده است .
-
آلغده
لغتنامه دهخدا
آلغده . [ ل ُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آرُغده . ارغنده . خشم گرفته . قهرآلود. خشمگین . جنگ آور : شیر خشم آورد و جست از جای خویش آمد آن خرگوش را آلغده پیش . رودکی .شیر آلغده که بیرون جهد از خانه بصیدتا بچنگ آورد آهو را وآهوبره را.رودکی .
-
ارمنده
لغتنامه دهخدا
ارمنده . [ اَ م َ دَ / دِ ] (نف ) آرمنده . اَرْمَنْد. آرام . ساکت . آرمیده . (آنندراج ). آرام گرفته . (آنندراج ). مخفف آرمیده بود. (جهانگیری ). مقابل ارغنده (پرآشوب ) : گه ارمنده ای و گه ارغنده ای گه آشفته ای و گه آهسته ای . رودکی .کمان را بزه کرد به...
-
کید
لغتنامه دهخدا
کید. [ ک َ ] (اِخ ) نام رای کنوج باشد که معاصر ذوالقرنین بوده و دخت او را اسکندر به حباله ٔ نکاح درآورد. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). و مخفف کیدار که یکی از راجه های هند است که معاصر اسکندر بود. (غیاث ) : یکی نامه بنوشت نزدیک کیدچو شیری که ارغنده گ...
-
ویژگان
لغتنامه دهخدا
ویژگان . [ ژَ / ژِ ] (اِ) ج ِ ویژه . خاصان و خاصگان . (برهان ). خواص . خاصگان : دگر هفته آمد به نخجیرگاه خود و موبد و ویژگان سپاه . فردوسی .بفرمود تا نوذر آمد به پیش ابا ویژگان و بزرگان خویش . فردوسی .از آن ویژگان پنج تن را ببردکه بودند بامغز و هشیار...
-
آرغده
لغتنامه دهخدا
آرغده . [ رُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آلغده . جنگاور. خشمگین . خشمناک . دژم . تافته . ارغنده . آشفته . برآشفته . بخشم آمده . خشمین . غضبناک . غضب آلود. خشمن . کج خلق . اوقات تلخ . قهرآلود. خشم آلود. مقابل آرمیده : گهی آرَمْده و گه آرُغده گهی آشفته و گه...
-
ارغند
لغتنامه دهخدا
ارغند. [ اَ غ َ ] (ص ) (از کلمه ٔ اوستائی اِرِغَنت و پهلوی اَرگَند) خشمگین . (برهان ) (جهانگیری ). غضبناک . (جهانگیری ). قهرآلود. (آنندراج ). || دلیر. شجاع . خصم افکن . (برهان ) (سروری ). دلیر خصم افکن . (اوبهی ). || حریص . (جهانگیری ) (شعوری ). خداو...
-
آوردگاه
لغتنامه دهخدا
آوردگاه . [ وَ ] (اِ مرکب ) معرک . معرکه . جنگ گاه . آوردگه . ناوردگه . ناوردگاه . میدان . میدان جنگ . رزمگاه . عرصه ٔ جنگ : بکین جستن از دشت آوردگاه برآرم بخورشید گرد سیاه . فردوسی .برفتند هر دو ز قلب سپاه بیک سو کشیدند از آوردگاه . فردوسی .همی گشت ...
-
آشفته
لغتنامه دهخدا
آشفته . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) خشمگین . بخشم آمده . مقابل آهسته : گهی آرمده و گه آرغده گهی آشفته و گه آهسته . رودکی .میغ چون ترکی آشفته که تیر اندازدبرق تیر است مر اورا مگر و رخش کمان . فرالاوی .بگفت آنچه خاقان بدو گفته بودکه از کین آن کشته آ...
-
دژآگاه
لغتنامه دهخدا
دژآگاه . [ دُ ] (ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. (ازبرهان ). سودائی . (ناظم الاطباء). خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیرچو پیل دژآگاه و درنده شیر. دقیقی .کنون اندرآمد میانتان زریرچو گرگ دژآگاه و درنده شیر. دقیقی .دژآگاه مردی چو دیو سترگ سپاهی بکردار ...
-
پهلوان
لغتنامه دهخدا
پهلوان . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) منسوب به پهلو (پارت ) با الف و نون علامت نسبت نه جمع، و مجازاً بمعنی سخت توانا و دلیر و زورمند بمناسبت دلیری قوم پارت . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مردم سخت و توانا و دلاور و قوی جثه و بزرگ و ضابط و درشت اندام و د...
-
بزرگ
لغتنامه دهخدا
بزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل . ضخم . (یادداشت بخط دهخدا). عَبَنبل . نعند. (من...