آرغده . [ رُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آلغده . جنگاور. خشمگین . خشمناک . دژم . تافته . ارغنده . آشفته . برآشفته . بخشم آمده . خشمین . غضبناک . غضب آلود. خشمن . کج خلق . اوقات تلخ . قهرآلود. خشم آلود. مقابل آرمیده :
گهی آرَمْده و گه آرُغده
گهی آشفته و گه آهسته .
سوی رزم آمد چو آرُغده شیر
کمندی ببازو سمندی بزیر.
سراپرده ای نیز دیدم بزرگ
سپاهی بکردار آرغده گرگ .
شیر آرُغده اگر پیش تو آید بنبرد
پیل آشفته اگر گرد تو گردد بجدال
پیل پیخسته ٔ صمصام تو بیند اندام
شیر پیرایه ٔ میدان تو یابد چنگال .
اگر الفغده بستدند از من
نیست جانم چو شیر آرغده
شکر این حال چون توانم کرد
که مرا بستدند الفغده ؟