کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارسل
لغتنامه دهخدا
ارسل . [ اَ س ُ ] (ع اِ) ج ِ رَسول .
-
جستوجو در متن
-
بربصة
لغتنامه دهخدا
بربصة. [ب َ ب َ ص َ ] (ع مص ) آبیاری کردن زمین را یا شیار کردن و سپس آب دادن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بربص الارض ارسل فیها الماء لتجود. (اقرب الموارد).
-
بسیسة
لغتنامه دهخدا
بسیسة. [ ب َ س َ ](ع مص ) سخن چینی کردن میان مردم و یقال : بس عقاربه ؛ ای ارسل نمائمه و آذاه . (منتهی الارب ). بس ّ. (منتهی الارب ). رجوع به بس ّ شود.
-
حاشیتان
لغتنامه دهخدا
حاشیتان . [ ی َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حاشیه . || ابن المخاض و ابن اللبون . یقال : ارسل فلان رائداً فانتهی الی ارض قد شبعت حاشیتاها. (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
-
تراسل
لغتنامه دهخدا
تراسل . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) بیکدیگر پیغام و رسول فرستادن . (زوزنی ). همدیگر نامه فرستادن و جز آن ، یقال تراسلوا؛ اذ ارسل بعضهم الی بعض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). همدیگر فرستادن نامه و جز آن . (آنندراج ): تراسل القوم ؛ ارسل بعضهم الی بعض و فع...
-
مذکی
لغتنامه دهخدا
مذکی . [ م ُ ] (ع ص ) برافروزنده ٔ آتش . (آنندراج ). نعت فاعلی است از اذکاء به معنی برافروختن آتش . رجوع به اذکاء شود. || دیده بان برگمارنده . (آنندراج ). آنکه دیده بان و جاسوس برمی گمارد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از اذکاء. اذکی علیه العیون ؛ ار...
-
استرسال
لغتنامه دهخدا
استرسال . [ اِ ت ِ ] (ع مص )استرسال شَعر؛ فروهشته شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). فروهشتگی موی . فرخالی . || استرسال با کسی ؛ گستاخی کردن و مؤانست جستن بوی . (منتهی الارب ). گستاخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فرستا...
-
اساعة
لغتنامه دهخدا
اساعة. [ اِ ع َ ] (ع مص ) اِسْواع . مهمل گذاشتن ستور را. (منتهی الارب ).ضایع کردن ستور را. (از منتهی الارب ). فروگذاشتن چهارپای . (تاج المصادر بیهقی ). بی تیمار گذاشتن ، چنانکه اشتران خود را بر سر خود گذاشتن و رها کردن . || ساعتی در ساعت دیگر آمدن ، ...
-
بارده
لغتنامه دهخدا
بارده . [ رِ دَ ] (ع ص ) تأنیث بارد. (منتهی الارب ). مؤنث بارد. || سردو خنک . (ناظم الاطباء): اوجاع بارده . امراض بارده .- حجة (حجت ) باردة ؛ یعنی ضعیف . (قطر المحیط) (اقرب الموارد).- غنیمة البارده ؛ غنیمتی که بی جنگ بدست آید. (قطر المحیط) (اقرب ا...
-
بسارده
لغتنامه دهخدا
بسارده . [ ب َدَ ] (ن مف ) زمینی را گویند به جهت چیزی کاشتن آب داده باشند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ) (فرهنگ نظام ) (سروری ) (ناظم الاطباء). زمین آب داده و آماده ٔ کشت . (دِمزن ). زمینی که برای زراعت شخم و آبیاری شده باشد. در کتاب «السا...
-
لیث
لغتنامه دهخدا
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن معاذ. ذکره بعضهم و لایصح انما هو تابعی ارسل حدیثاً قال الفاکهی فی کتاب مکة حدثنی عبداﷲبن عمر،یعنی ابن ابان حدثنا سعیدبن سالم عن عثمان بن ساج عن ابن کثیر عن لیث بن معاذ قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم : ان هذا البیت خا...
-
ادمی
لغتنامه دهخدا
ادمی . [ اُ دَ ما ] (اِخ ) نام کوهی است بفارس و در صحاح آمده ادمی بر وزن فعلی بضم فاء و فتح عین و موضعی است . محمودبن عمر گوید ادمی زمینی است سنگزار در بلاد قُشیر. قتّال کلابی گوید:و أرسل مروان ُ الامیرُ رسوله ُلاَّتیه ُ اِنی اذاً لمضلل ُو فی ساحةال...
-
بابیل
لغتنامه دهخدا
بابیل .(اِ) پرستو. مخفف ابابیل و همان مرغی است که خدای تعالی ابرهه و سپاه او را که با پیلان برای خرابی خانه ٔخدا بمکه آمده بودند بدان مرغ بسنگ انداختن هلاک کردو در قرآن مجید در سوره ٔ فیل بدین نحو آمده است : «اَلَم تر کیف فَعل ربک باصحاب الفیل . اَلَ...
-
فحل
لغتنامه دهخدا
فحل . [ ف َ ] (ع مص ) گزیدن جهت گشنی شتران خود گشن برگزیده را. (منتهی الارب ): فحل الابل ؛ ارسل فیها فحلاً. || گشن گذاشتن در شتران . (منتهی الارب ). اختیار کردن گشن برای شتر ماده . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ) گشن از هر حیوان . ج ، فحول ، فحولة، افحل ...