بارده . [ رِ دَ ] (ع ص ) تأنیث بارد. (منتهی الارب ). مؤنث بارد. || سردو خنک . (ناظم الاطباء): اوجاع بارده . امراض بارده .
- حجة (حجت ) باردة ؛ یعنی ضعیف . (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
- غنیمة البارده ؛ غنیمتی که بی جنگ بدست آید. (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
|| زمینی باشد که آب داده باشند، و در شرح سامی فی الاسامی مسطور است که باردة هی الارض التی ارسل فیها الماء. || از اعلام زنان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.