کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارداف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارداف
لغتنامه دهخدا
ارداف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رِدف .
-
ارداف
لغتنامه دهخدا
ارداف . [ اِ ](ع مص ) از پی درآمدن . از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن . در پی کسی رفتن . (منتهی الارب ). پیروی کردن . از پی کسی رفتن . || ارداف نجوم ؛در پی یکدیگر برآمدن آنها. (منتهی الارب ). از پس یکدیگر برآمدن ستارگان . || از پی درآ...
-
جستوجو در متن
-
مردف
لغتنامه دهخدا
مردف . [ م ُ دِ ] (ع ص ) پس روی کننده . در پی کسی رونده . (آنندراج ). کسی که دیگری را در پس خود می نشاند. (ناظم الاطباء). أردفه ؛ رکب خلفه ، و هو مُردَف . (متن اللغة). و رجوع به ارداف شود.
-
پی درآمدن
لغتنامه دهخدا
پی درآمدن . [ پ َ / پ ِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از...)؛ تعقب . (تاج المصادر). ارداف . (از منتهی الارب ). تردیف . (دهار). اقتضاء. (منتهی الارب ). اعقاب . رجوع به پی شود.
-
احتقاب
لغتنامه دهخدا
احتقاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باردان برداشتن . || استحقاب . ذخیره نهادن چیزی را. (زوزنی ) (منتهی الارب ). || بستن چیزی را در دنباله ٔ پالان یا چوب آن . (منتهی الارب ). بر ترک بستن . || احتقاب اِثم ؛ برداشتن گناه را. (منتهی الارب ). گناه و آنچه بدان مان...
-
درنشستن
لغتنامه دهخدا
درنشستن . [ دَ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) نشستن : اًرداف ، ردف ؛ از پی کسی درنشستن . (دهار). حَثْو، حَثْی ؛ به زانو درنشستن . (تاج المصادر بیهقی ).- بهم درنشستن ؛ بی مراعات تشریفات گرد یکدیگر نشستن : نبد کهتر از مهتران برفرودبهم درنشستند چون تار وپود....
-
ردافة
لغتنامه دهخدا
ردافة. [ رِ ف َ ] (ع اِمص ) ردافت . اسم است از ارداف پادشاهان در جاهلیت و آن چنین بوده که شاه هر جا می نشسته رِدف در سمت راست او می نشسته و همینکه پادشاه می نوشید او پیش از مردم می نوشیدو آنگاه که پادشاه به جنگی می رفت ردف در جای او می نشست و تا بازگ...
-
ردف
لغتنامه دهخدا
ردف . [ رِ ] (ع اِ) نشیننده ٔ سپس سوار. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || هرچه در پس چیزی لازم باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). هرچه تابع چیزی باشد. (از اقرب الموارد). || سرین . (آنندراج ) (نا...
-
درنشاندن
لغتنامه دهخدا
درنشاندن . [ دِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن . قرار دادن . اجلاس . ارداف : استرداف ؛ از پی درنشاندن خواستن . (دهار). || بسختی فروبردن . استوار کردن . فرو بردن با زخم و ضرب چیزی را در چیزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). هصهصة. (از منتهی الارب ) : بر اندازه ٔ ...
-
اقتدار
لغتنامه دهخدا
اقتدار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در دیگ پختن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر) (ناظم الاطباء). || توانا شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (آنندراج ). توانستن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم...
-
حذو
لغتنامه دهخدا
حذو. [ ح َذْوْ ] (ع اِ) برابر. حِذة. حذوة: داره حذو داری . (منتهی الارب )؛ خانه ٔ او روبرو (مقابل ، برابر) خانه ٔ من است . || (اصطلاح عروض ) حرکت قبل ازرَوی ّ. الحذو فی العروض ، حرکة مثل الردف . نام حرکت ماقبل ردف و قید است . (غیاث ). شمس قیس گوید: ح...
-
مکر
لغتنامه دهخدا
مکر.[ م َ ] (ع اِمص ، اِ) فریب . (منتهی الارب ). فریب . ریو. تنبل و حیله و خدعه و فریب دادگی و تزویر و ریا و دورویی و غدر. (ناظم الاطباء). فریب و با لفظ بستن و کردن مستعمل . (آنندراج ). دستان . فسون . افسون . گربزی . خداع . خدیعت . ترفند. کید. مکیدت ...
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . [ پ َ ] (اِ) دنبال . عقب . پشت . پس . دنباله . عقیب . اثر: پی او؛ دنبال او. بر اثر او : یکی غرم تازان پی یک سوارکه چون او ندیدم به ایوان نگار. فردوسی .برآشفت و برداشت زین و لگام بشد بر پی رخش ناشاد کام . فردوسی .یکایک چو از جنگ برگاشت روی پی اند...