کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتهاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارتهاش
لغتنامه دهخدا
ارتهاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص )لرزیدن . ارتعاش . اضطراب . مضطرب شدن . (منتهی الارب ). || نرم و سست گردیدن . || از بن برکندن . || نوعی نیزه زدن در پهنا. (منتهی الارب ). نیزه بر پهلو زدن . || جنگ درافتادن میان ... در جنگ افتادن . (منتهی الارب ). || بر یکدی...
-
جستوجو در متن
-
مرتهش
لغتنامه دهخدا
مرتهش . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از ارتهاش . رجوع به ارتهاش در تمام معانی شود.
-
مرتهشة
لغتنامه دهخدا
مرتهشة.[ م ُ ت َ هَِ ش َ ] (ع ص ) قوس مرتهشة؛ کمان نرم و سست که سرهایش بهم درآید به کشیدن . (منتهی الارب ). || تأنیث مرتهش . رجوع به مرتهش و ارتهاش شود.
-
مرتهس
لغتنامه دهخدا
مرتهس .[ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) رودبار پر شده . (ناظم الاطباء). ممتلی از آب . (از متن اللغة). || اسب که سم پایش در دست آید . (مهذب الاسماء). سم ستوران که بریکدیگر زنند در رفتن . (آنندراج ). || گروه انبوهی کرده . (ناظم الاطباء). قوم ازدحام کننده . (از م...