کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اراه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اراه
لغتنامه دهخدا
اراه . [ اَ ](اِ) بلغت رومی مصطکی را گویند و آنرا بعربی علک رومی خوانند. طبیعت آن گرم و خشک است . (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
ادغاغ
لغتنامه دهخدا
ادغاغ . [ اَ ] (اِ) سنگ : بزبان فارسی (؟) سئل عن عبادبن سلیمان الصیمری المعتزلی [ القائل بمناسبة طبیعیة بین اللفظ و مدلوله ] ما مسمی آدغاغ و هو بالفارسیة الحجر فقال اجد فیه یبساً شدیداً و اراه الحجر. رجوع به اذغاغ شود.
-
قفطان
لغتنامه دهخدا
قفطان . [ ق َ / ق ُ ] (ع اِ) خفتان . دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: استعمال این کلمه از قرن 16 م . بالاتر نیست لیکن در سفرنامه ٔ ابن بطوطه چنین آمده است : و کنت اراه [ ابوعبداﷲ مدعو بخلیل ] لابساً جبة بیضاء قصیرة من ثیاب القطن المدعوة بالقفطان . (رحله ٔ ...
-
متفلسف
لغتنامه دهخدا
متفلسف . [ م ُ ت َ ف َ س ِ ] (ع ص ) مدعی فلسفه . فلسفی . که دعوی فیلسوفی کند. که فیلسوفی بخود بندد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || فلسفه دان . عالم به فلسفه . حکیم : کان مجلس یوحنا ابن ماسویة اعمر مجلس کنت اراه بمدینة السلام لمتطبّب او متکلم او متفل...
-
اعمر
لغتنامه دهخدا
اعمر. [ اَ م َ ] (ع ن تف ) آبادان تر. (ناظم الاطباء). معمورتر. آبادتر. عامرتر. (یادداشت بخط مؤلف ): کان مجلس یوحنابن ماسویه اعمر مجلس کنت اراه بمدینةالسلام لمتطبب او متکلم او متفلسف . (عیون الانباء ج 1 ص 75 س آخر). و بلادالهند اوسع من بلادالعین ... ...
-
ناجم
لغتنامه دهخدا
ناجم . [ ج ِ ] (اِخ ) (الَ ...) سعیدبن حسن بن شداد المسمعی مکنی به ابوعثمان و معروف به ناجم از شاعران عرب است . وی معاصر و مصاحب ابن رومی بود و اغلب اشعار او را روایت میکرد. شاعری فاضل بود و به سال 314 هَ . ق . درگذشت . این ابیات را ابن رومی هنگامی ک...
-
اذغاغ
لغتنامه دهخدا
اذغاغ . [ اَ ] (اِ) نقل اهل اصول الفقه عن عبادبن سلیمان الصیمری من المعتزله انّه ذهب الی ان ّ بین اللفظ و مدلوله مناسبة طبیعیة حاملة للواضع علی ان یضع و الا لکان تخصیص الاسم المعین بالمسمی المعین ترجیحاً من غیر مرجّح و کان بعض من یری رأیه یقول انّه ...
-
ارآء
لغتنامه دهخدا
ارآء. [ اِرْ ] (ع مص ) اِرْءاء. صاحب رأی و دریافت گردیدن . || رأی دیدن . (زوزنی ). رأی اندیشیدن . || ظاهر شدن حماقت و گولی کسی . || نمودن . اراء. اَراة. (تاج المصادر بیهقی ). || بیمار شُش شدن . || ارآء رایت ؛ بر زمین زدن نیزه را. || کاری کردن که ا...
-
تقلیل
لغتنامه دهخدا
تقلیل . [ ت َ ] (ع مص ) اندک کردن و به اندکی فانمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). اندک کردن . (دهار). اندک گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کم کردن و کم نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب ...
-
ذوالخویصرة
لغتنامه دهخدا
ذوالخویصرة. [ ذُل ْ خ ُ وَ ص ِ رَ ] (اِخ ) خارجی بن زهیر صحابی تمیمی . در امتاع الأسماع آمده است . فی یوم فتح مکة: و جلس صلی اﷲ علیه و سلّم یومئذ. و فی ثوب بلال رضی اﷲ عنه فصّةَ یقبّضها للنّاس علی ما اراه اﷲفاتی ذوالخویصرة التمیمی و اسمه حرقوص فقال ...
-
جحدر یمنی
لغتنامه دهخدا
جحدر یمنی . [ ج َ دَ رِ ی َ م َ ] (اِخ ) مردی است از طائفه ٔ بنوجُشم بن بکر که در جاده های یمن راهزنی میکرد. این خبر به حجاج رسید و اوبحاکم خود دستور اکید داد که جحدر را دستگیر کند و حاکم یمن کوشید تا او را دستگیر کرد و بنزد حجاج فرستاده ، حجاج گفت چ...
-
ذر
لغتنامه دهخدا
ذر. [ ذَرر ] (اِخ ) الهمدانی . در عقدالفرید ذیل : «الوقوف علی القبور و ما بین الموتی » آرد: ابوذر الهمدانی بر قبر پسر خود ذرّ بایستاد و گفت : یا ذَرّ، شغلنی الحزن لک عن الحزن علیک ، فلیت شعری ما قلت و ما قیل لک ! ثم قال : اللّهم انی قد وهبت لک اسأته...
-
ابوعلی سیمجور
لغتنامه دهخدا
ابوعلی سیمجور. [ اَ ع َ لی ِ ] (اِخ ) محمد المظفربن ابوالحسن محمدبن ابراهیم بن سیمجور دواتی . یکی از امرای دولت سامانی . وی از دست سامانیان پس از پدر خویش ابوالحسین امارت مغرب خراسان داشت و میان وی و فائق حاکم هرات محارباتی روی داد و در آخر قائق منهز...
-
حبیش
لغتنامه دهخدا
حبیش .[ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن . مکنی به ابوقلابه . بعضی نام او را حبیش بن منقذ گفته اند. او یکی از روات زکی و زیرک بود و میان او و اصمعی از راه مذهب دشمنانگی بود. چه اصمعی سنی و ابوقلابه شیعی رافضی بود، چنانکه آن گاه که خبر مرگ اصمعی بشنید ش...