کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذعان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذعان
لغتنامه دهخدا
اذعان . [ اِ ] (ع مص ) اقرار. اعتراف . اقرار کردن . (منتهی الارب ). خستو شدن . قبول کردن . شناختن . || گردن نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). گردن دادن . (منتهی الارب ). ذعن . رام شدن . (آنندراج ). فرمانبرداری و اطاعت . (غیاث اللغات ): انقیاد و اذعان بحد...
-
واژههای مشابه
-
سست اذعان
لغتنامه دهخدا
سست اذعان . [ س ُ اِ ] (ص مرکب ) سست رای . (آنندراج ). ضعیف العقل و بی فراست . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
اظعان
لغتنامه دهخدا
اظعان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ظعینة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ ظُعُن و ظُعن و ظعائِن . جج ِ ظعینة. (اقرب الموارد). ظعُنات . (اقرب الموارد) (متن اللغة). ج ِ ظعینة، بمعنی هودج و زن مادام که در هودج باشد. (آنندراج ) . رجوع به ظعینة و کلمه های مرادف...
-
اظعان
لغتنامه دهخدا
اظعان . [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) سوار گردیدن زن هوده را. گویند: هذا بعیر تظعنه المراءة؛ ای ترکبه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اظعان هودج ؛ سوار شدن بر آن .(از اقرب الموارد). اظعان زن شتر را؛ سوار شدن وی بر آن یا سوار شدن زن بر شتر بوی...
-
اظعان
لغتنامه دهخدا
اظعان .[ اِ ] (ع مص ) سیر دادن کسی را. حرکت دادن کسی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). روان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). کوچ کنانیدن . || راندن . || بردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اذعن
لغتنامه دهخدا
اذعن . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از اذعان .
-
قیاد
لغتنامه دهخدا
قیاد. [ ق ِ] (ع اِ) رسن که ستور را با آن کشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) طاعت و اذعان . (از اقرب الموارد). || اعطی فلان القیاد؛ یعنی از روی میل اذعان کرد و گفته اند از روی کراهت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص...
-
بخوع
لغتنامه دهخدا
بخوع . [ ب ُ ] (ع مص ) اقرار کردن و گردن نهادن حق را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اقرارکردن و اذعان کردن و در اذعان مبالغه ورزیدن . (از اقرب الموارد). اقرار بحق . (تاج المصادر بیهقی ). بخاعة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ناحساب
لغتنامه دهخدا
ناحساب . [ ح ِ ] (ص مرکب ) آنکه در حساب اشتلم کند. آنکه به حق اذعان نکند. زورگو. که حرف حساب نشنود. که حرف حساب نزند. که حسابش درست نباشد.
-
بخاعة
لغتنامه دهخدا
بخاعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بُخوع . اقرار کردن و گردن نهادن حق را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اقرار بحق . (تاج المصادر بیهقی ). اقرار کردن مذعنی که نهایت جهد را در اذعان به حق مبذول دارد. (از اقرب الموارد).
-
بروز دادن
لغتنامه دهخدا
بروز دادن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن .(ناظم الاطباء). فاش کردن رازی را. (یادداشت دهخدا). || اقرار کردن به گناهی . اعتراف و اذعان کردن به سرقتی و مانند آن . (یادداشت دهخدا). || نمودن سارق مال مسروقی را. (یادداشت دهخدا).
-
مذعن
لغتنامه دهخدا
مذعن . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) معترف . مقر. خستو. (یادداشت م-ؤلف ). اقرارکننده به حق کسی .(از اقرب الموارد). گردن نهنده به حق کسی . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از اذعان . رجوع به اذعان شود.- مذعن شدن ؛ مقر شدن . معترف گشتن . اقرار آوردن .|| منقاد. خاض...