قیاد. [ ق ِ] (ع اِ) رسن که ستور را با آن کشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) طاعت و اذعان . (از اقرب الموارد). || اعطی فلان القیاد؛ یعنی از روی میل اذعان کرد و گفته اند از روی کراهت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) نقیض راندن . (از اقرب الموارد). قود.
- سَلِس ُالقیاد ؛ رام . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.