کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادن
لغتنامه دهخدا
ادن . [ اَ دَن ن ] (ع ص ) کوزپشت (مرد). مرد خمیده . (مؤید الفضلاء). مرد خمیده پشت . (آنندراج ). آنک پشت وی به دو درآمده بود. (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). قوزپشت . سینه و پشت به اندرون رفته . || پشت فرونشسته . || آنکه گردنش بدوش فروشده باشد. ...
-
ادن
لغتنامه دهخدا
ادن . [ اِ دِ ] (اِخ ) (ایتونای رومیان است ) شطی است در انگلستان که بخلیج سُلوَی و بحر ایرلند ریزد و از کارلیل تا مصب وی قابل کشتی رانی است . طول مسیر آن تقریباً 100 هزار گز است .
-
واژههای همآوا
-
عدن
لغتنامه دهخدا
عدن . [ ع َ ] (اِخ ) (به عبری نعمت دار) موضع آدم و مقر حوا قبل از سقوط. معلوم نیست که درکجا بوده است لکن دو نهر از نهرهای آن یعنی فرات و دجله مشهور است و بعضی برآنند که فیشون همان نهرهندی و جیحون همان رود نیل است . و اکثر رأی این است که باغ عدن در د...
-
عدن
لغتنامه دهخدا
عدن . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) جاودان . جاودانی . جنات عدن ای ، اقامة. (ناظم الاطباء).- بهشت عدن ؛ بهشت اقامت . جنات عدن : یکی چون بهشت عدن ، یکی چون هوای دوست یکی چون گلاب تلخ ، یکی چون بت بهار. فرخی .بر دم طاوس خواهی کرد نقشی خوبتردر بهشت عدن خواهی کشت ...
-
عدن
لغتنامه دهخدا
عدن . [ ع َ ] (ع مص ) اقامت کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (قطرالمحیط). || همیشه بودن به جایی . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). || نیرو دادن زمین را به سرگین ؛ عدن الارض . (منتهی الارب ). || تباه کردن ...
-
عدن
لغتنامه دهخدا
عدن . [ ع َ دَ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای مشهور عربستان واقع بر ساحل دریای هند از جانب یمن . منطقه ای است که تا حدودی کم آب است ، آب مشروب آنها از چشمه و رود تأمین میشود. وضع تجارتی خوبی دارد و محل تجمع تجار و مراکب هندی است . از محصولات آن قهوه اس...
-
عدن
لغتنامه دهخدا
عدن . [ ع َ دَ ] (ع اِ) گیاهی است . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
دناء
لغتنامه دهخدا
دناء. [ دَن ْ نا ] (ع ص ) مؤنث ادن ّ. به معنی زن گوژپشت و اسب کوتاه دستها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ادن شود.
-
دونک
لغتنامه دهخدا
دونک . [ ن َ ک َ] (ع اِ فعل ) کلمه ٔ اغراء؛ یعنی بگیر آن را. (ناظم الاطباء). بگیر. بگیر تو مرد. (یادداشت مؤلف ). || ادن دونک ؛ نزدیک شو به من . (ناظم الاطباء).
-
بالدر
لغتنامه دهخدا
بالدر. [ دِ ] (اِخ ) رب النوع عقل . در اساطیر اسکاندیناوی ، پسر ادن و همسر نانا ، وی بسیار زیبا و عاقل بود و به دست برادر خود که رب النوع قضا و قدر بود براثر زخم تیری ناگهانی درگذشت . نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1208 شود.
-
غداء
لغتنامه دهخدا
غداء. [ غ َ ] (ع اِ) طعام چاشت ، خلاف عشاء. ج ، اغدیة: و لاتقل مالی غداء و عشاء فی جواب من قال ادن فتغد لانه طعام بعینه . (منتهی الارب ). چاشتی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : فلما جاوزا قال لفتیه آتنا غَدائنا. (قرآن 62/18). چاشت . آش ...
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (ع اِ) فرود. نقیض فوق و معناه تقصیر عن الغایة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرود. (زمخشری ). زیر. مقابل فوق . (غیاث ). || زبر. || چون ظرف باشد به معنی عند و نزد می آید. (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نزدیک به نزد. (آنندراج ). نزد...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان ازدی مکنی به ابوالعباس و ملقب به ابن البناء از حکماء مملکت اسپانیا و علماء مائه ٔ هفتم هجریست در فنون معقول و مسموع لاسیما نجوم و هیأت و تفسیر و سنن تبحری عظیم و در سایر صناعات نیز از طب و کلام و رمل و حساب و عزائم ...