کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادراج
لغتنامه دهخدا
ادراج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُرج ، بمعنی دوکدان و طبله ٔ زنان که پیرایه و جواهر در وی نهند. || ج ِ دَرج . راهها: رَجعَ فلان الی ادراجه او رجع ادراجه ؛ ای الطریق الذی جاء منه . (منتهی الارب ). || ذهب دَمه ادراج الریاح ؛ یعنی خون او رایگان رفت . || و در ...
-
ادراج
لغتنامه دهخدا
ادراج . [ اِ ] (ع مص ) درنوردیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیچیدن . درهم پیچیدن .- ادراج کتاب ؛ درنوردیدن نامه را.|| ادراج ناقه ؛ درگذشتن از یکسال و بچه نیاوردن او. || ادراج بناقه ؛ بستن سَرِ پستان او را. || دربردن . ادخال . || ادراج دلو؛ بنر...
-
جستوجو در متن
-
مدرج
لغتنامه دهخدا
مدرج . [ م ُ رِ ] (ع ص ) ماده شتر که یک سال بگذرد و بچه نیاورد. (از متن اللغة). رجوع به مدراج شود. || کسی که سر پستان ناقه را بندد. (آنندراج ). رجوع به ادراج شود. || کسی که درنوردد نامه را. (آنندراج ). رجوع به ادراج شود.
-
دربردن
لغتنامه دهخدا
دربردن . [ دَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بیرون بردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).- از راه دربردن ؛ از راه منحرف کردن . از راه بدربردن .- جان دربردن از مرضی یا جنگی ؛ نجات یافتن .|| فروبردن . ادخال . ادراج . ایهال : ادغام ؛ دربردن حرف در حرف دیگر. ترکیب ؛ دربرد...
-
مدرج
لغتنامه دهخدا
مدرج . [ م ُ رَ ] (ع ص ) درنوردیده . درنوشته ، و جز آن . (از فرهنگ فارسی معین ): ادرج الطومار؛ طواه . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ادراج . رجوع به ادراج شود. || درج شده . مندرج شده . (فرهنگ فارسی معین ): أدرج الشی ٔ فی الشی ٔ؛ ادخله و ضمنه ....
-
درج
لغتنامه دهخدا
درج . [ دَ رَ ] (ع اِ) کاغذ و نبشته . (منتهی الارب ). دَرْج . و رجوع به درج شود. || راه . (منتهی الارب ). طریق . (اقرب الموارد). || گویند: رجع فلان درجه ؛ بازگشت در راهی که از آن آمده بود، و نیز به کاری که ترک شده بود بازگشت . (از ذیل اقرب الموارد از...
-
درنوردیدن
لغتنامه دهخدا
درنوردیدن . [ دَ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن و قطع کردن . (از آنندراج ). درنوشتن گسترده ای را. لوله کردن . درپیچیدن . طی . طی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تا کردن . ورمالیدن . با هم پیچیدن و درنوردن کنانیدن . (ناظم الاطباء). جمع کردن .خلاف گستر...
-
تجوید
لغتنامه دهخدا
تجوید. [ ت َج ْ ] (ع مص ) سره کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). نیکو کردن و سره کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو کردن . (فرهنگ نظام ). جَیّد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و جَیّد گردانیدن چیزی را. (از قطر...
-
رایگان
لغتنامه دهخدا
رایگان . [ ی ْ / ی ِ ] (ص نسبی ) راهگان . هر چیز که در راه یابند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (جهانگیری ). هر چیز مفت و چلمه که آن را عوض و بدلی نباید داد. (از برهان ) (ناظم الاطباء). مفت . (رشیدی ). چیزی که در راه یافت شود. (غیاث اللغات ). هر چیز بیم...