کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اداة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اداة
لغتنامه دهخدا
اداة. [ اَ ] (اِخ ) نام کوهی . (مراصدالاطلاع ).
-
اداة
لغتنامه دهخدا
اداة. [ اَ ] (ع اِ) رجوع به ادات شود.
-
واژههای همآوا
-
عدات
لغتنامه دهخدا
عدات . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِعادی . عداة. دشمنان . رجوع به عداة شود : انبیا را امتحان کرده عدات تا شده ظاهر ازیشان معجزات .مولوی .
-
عداة
لغتنامه دهخدا
عداة. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عادی . عدات . دشمنان .
-
ادات
لغتنامه دهخدا
ادات . [ اَ ] (ع اِ) اَداة. آلت . آلت حصول . (وطواط). آلت حصول چیزی . افزار. ابزار. دست افزار. (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). ساز. سازکار. ساختگی . ج ، ادوات : هر دو یگانه ٔ روزگار بودند در همه ٔ ادوات فضل . (تاریخ بیهقی ص 101). و دیگر ادوات بزرگی و م...
-
جستوجو در متن
-
حرف نعت
لغتنامه دهخدا
حرف نعت . [ ح َ ف ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) حرف صفت . اداة توصیف . رجوع به حرف صفت شود.
-
ازدب
لغتنامه دهخدا
ازدب . [ اَ دَ ] (اِ فعل ) مگیر. (دستور الفضلاء). مگیر و مکش . (اداة الفضلاء) (شعوری از محمودی ). مؤلف مؤید الفضلاء و آنندراج گوید: در این لغت شبهه است که فارسی است یا ترکی ، غالب آن است که ترکی است - انتهی . لکن در ترکی چنین کلمه ای نیست .
-
لؤمة
لغتنامه دهخدا
لؤمة. [ل ُ ءَ م َ ] (ع ص ) آنکه کار کرده ٔ دیگری را حکایت کند. || (اِ) افزارهای آماج و ساختگی آن . (منتهی الارب ). جمله آلات برزگر. (مهذب الاسماء). جماعة اداة الفدان . (از اقرب الموارد). || آنچه از رخت خانه عاریت ندهند از نغزی آن . (منتهی الارب ).
-
حرف جمع
لغتنامه دهخدا
حرف جمع. [ ح َ ف ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة جمع. علامت جمع. و آن «ها» برای غیرجانداران و «ان » از برای زندگان ، گیاهها و حیوانات است . شمس قیس گوید: و آن هاء و الفی است که در اواخر بعضی اسامی جمع را باشد، چنانکه زرها و گوهرها. (المعجم فی م...
-
حرف نکره
لغتنامه دهخدا
حرف نکره . [ ح َ ف ِ ن َ ک ِ / ک َ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة تنکیر. شمس قیس گوید: و آن یائی است ملینه که در اواخر اسماء نکره باشد، چنانکه اسبی خریدم و غلامی فروختم . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 187).
-
غوشاد
لغتنامه دهخدا
غوشاد. (اِ) جایگاه گاوان و گوسفندان . (فرهنگ اسدی ) (از صحاح الفرس ). جای خوابیدن گاوان و گوسفندان . (برهان قاطع). چاردیوار را گویند که شب هنگام گاوان و گوسفندان و شتران و امثال آن در آنجا باشند. (فرهنگ جهانگیری ). غوشا. آغل . شبگاه . شب غازه . زاغه ...
-
ادوات
لغتنامه دهخدا
ادوات . [ اَدَ ] (ع اِ) ج ِ اَداة. آلت ها. آلات حصول چیزی . (غیاث اللغات ). اسباب . دست افزارها : چنانکه ظهورآن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد، اثر این تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه چ 1332 ص 299).- ادوات عمران ؛ وسایل آبادی و تمدن .- علم ا...
-
نشیمه
لغتنامه دهخدا
نشیمه . [ ن َ م َ / م ِ ] (اِ) پوست خام پیراسته . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (از اداة الفضلا). پوست و تاسمه ٔ خام پیراسته را گویند که از آن بند کارد وامثال آن سازند. (برهان قاطع) (آنندراج ). پوست خام پیراسته که از آن بند کارد و شمشیر و جز آن سازند. (ناظ...