کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخلاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخلاف
لغتنامه دهخدا
اخلاف . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خَلَف . جانشینان . بازماندگان . پس ماندگان . اعقاب . بازپسینان . پس روان . از پس چیزی آیندگان . ج ِ خَلَف بفتحتین باشد، بمعنی فرزند صالح که بعد موت پدر خود بصلاحیت مانده باشد. و جمع خَلْف بفتح خاء و سکون لام ، بمعنی فرزن...
-
اخلاف
لغتنامه دهخدا
اخلاف . [ اِ ] (ع مص ) بوی گرفتن دهان چنانکه از روزه . بوی دهن متغیر شدن . بوی دهن بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بوی دهن برگرداندن . (زوزنی ). || خلیفه شدن : اخلف ربه فی اهله خلافةً؛ خلیفه شد بر آنها. (کذا فی منتهی الارب ). (ظاهراً خلف مجرد بدون...
-
جستوجو در متن
-
بنو
لغتنامه دهخدا
بنو. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ابن . پسران و اخلاف . (ناظم الاطباء).
-
کامگاریان
لغتنامه دهخدا
کامگاریان . (اِخ ) اخلاف کامگار جد احمدبن سهل که خدمت طاهریان میکردند. (شرح احوال و اشعار رودکی ص 395).
-
ژولیوس ها
لغتنامه دهخدا
ژولیوس ها. (اِخ ) نام اخلاف قیصر (ژول سزار). (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 481).
-
لاکیادها
لغتنامه دهخدا
لاکیادها. (اِخ ) اخلاف لاکیوس را در یونان قدیم لاکیادسها یا لاکیادها میخوانده اند. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 502).
-
پرتیادس
لغتنامه دهخدا
پرتیادس . [ رُ دِ ] (اِخ ) خاندانی یونانی از اخلاف پرتیس ، بانی شهر ماسیلیا (مارسی ). (ترجمه ٔ تمدن قدیم ).
-
هبیل
لغتنامه دهخدا
هبیل . [ هََ ] (اِخ ) (بنی ...) قبیله ای است از عرب . (لسان العرب ). اولاد و احفاد و اخلاف هبیل که باقیمانده ٔ آنها در یمن هستند. رجوع به هبیل (پدر قبیله ای از عرب ) شود.
-
ابناوی
لغتنامه دهخدا
ابناوی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ابناء، یعنی اخلاف ایرانیان که با وهزر دیلمی بزمان انوشروان به یمن شدند و بدانجا اقامت گزیدند. رجوع به ابناء شود.
-
ذنج
لغتنامه دهخدا
ذنج . (اِخ ) در تاریخ سیستان ذکر او آمده است و او یکی از اجداد بخت نرسی و از اخلاف منوچهر پادشاه پیشدادی ایران است . (تاریخ سیستان ص 34).
-
اجان
لغتنامه دهخدا
اجان . [ ] (اِخ ) پسر شویانا از اخلاف سلیمان که شانزده سال پادشاهی بنی اسرائیل داشت . رجوع به حبط ج 1 ص 46 شود.
-
امولپیدها
لغتنامه دهخدا
امولپیدها. [ اُ م ُ ] (اِخ ) اخلاف امولپوس بودند و از خانواده های معروف یونان بشمار میرفتند. (از تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی ). رجوع به امولپوس شود.
-
طیری
لغتنامه دهخدا
طیری . [ طَ] (اِخ ) منسوب به طیر که لقب ابوالفرج محمدبن محمدبن احمدبن الطیر القصری الطیری المقری البغدادی (466-540 هَ . ق .) بوده که پس از وی اخلاف او خود را به وی منسوب داشته و خویشتن را طیری خواندند. (سمعانی ).
-
آقسرایی
لغتنامه دهخدا
آقسرایی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به آقسرای . || (اِخ ) لقب جمال الدین محمد از اخلاف امام فخر رازی ، و او از دانشمندان عصر خویش بوده است ، معاصر با میرسید شریف جرجانی .