کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختلال درد جسمی نمود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قاسمعلی
لغتنامه دهخدا
قاسمعلی . [ س ِ ع َ ] (اِخ ) (سید...) از اولاد سید محمد غوث گوالیاری و مادرش بنت محمد عطاخان . مرصع رقم بود و از سر کار انگریزی به عهده ٔ تحصیل در نواحی فرخ آباد بسر می نمود. طبع موزون داشت و توجه بشعر و شاعری میگماشت . او راست :دل می تپد او خبر ندار...
-
جسم روحانی
لغتنامه دهخدا
جسم روحانی . [ ج ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قصد از این دو لفظ که در اول قرنتیان (15: 44) وارد شده جسمی است که بعد از قیامت از شهوات حیوانی و خواهشهای دنیوی عاری باشد و شکلش متغیر نشود بلکه همواره پاک و مقدس باشد و به مصاحبت آن نفسی که مسیح خداون...
-
جوزالشرک
لغتنامه دهخدا
جوزالشرک . [ ج َ زُش ْ ش ِ ] (ع اِ مرکب ) ثمر شجری است در حبشه کثیرالوجود بقدر جوزی و اندک طولانی و مستدیر و اشتهای او تند و پوست خشک او چین دار و رقیق و در تحت پوست جسمی صلب و در جوف او دانه ای شبیه بدانه ٔ انگور و پرعدد و خوشبو با اندک تندی ، و اهل...
-
زبل الخنزیر
لغتنامه دهخدا
زبل الخنزیر. [ زِ لُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) سرگین خوک زداینده است مر امع ارا، چون غذای او کرنج باشد. (ترجمه ٔ صیدنه ). صاحب مخزن الادویه آرد: سرگین خشک خنزیر با آب یا شراب جهت نفث الدم سینه و رفع درد پهلو و ضماد آن با سرکه جهت سستی عضلی و با موم و روغ...
-
تطلیق
لغتنامه دهخدا
تطلیق .[ ت َ ] (ع مص ) گشنی دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بازگردیدن روح مارگزیده در بدن او و سلامت یافتن و آرمیدن درد او. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || طلاق دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوز...
-
توجع
لغتنامه دهخدا
توجع. [ ت َ وَج ْ ج ُ ] (ع مص ) دردمند و رنجور گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دردمند گردیدن . (آنندراج ). درد پیدا شدن . (غیاث اللغات ). درد یافتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نالیدن . دردمندی نمودن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اندوه نمود...
-
شفاف
لغتنامه دهخدا
شفاف . [ ش َف ْ فا ] (ع ص ) آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه و امثال آن . (از اقرب الموارد). زست و هر چیز لطیف که از پس وی چیز دیگر را توان دید، مانند آب و آبگینه و بلور. (ازغیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی که مانع نفوذ شعاع نب...
-
دلاکروا
لغتنامه دهخدا
دلاکروا. [ دُ کْروا / ک ُ ] (اِخ ) فردینان ویکتور اوژن (1798- 1863 م .). سرآمد نقاشان رمانتیک فرانسوی . وی در «بوزار» پاریس تحصیل کرد، اما بزودی بر ضد شیوه های معمول در نقاشی قیام نمود. اولین نقاشی بود که بدون طرح ، مستقیماً با رنگ نقاشی کرد. رنگ های...
-
سلعة
لغتنامه دهخدا
سلعة. [ س ِ ع َ ] (ع اِ) متاع و اسباب و متاع تجارت . ج ، سِلَع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاله . (دهار). || آژخ که بی درد براندام پدید آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ریش است که در گردن پیدا شود یا گره گوشتی است در آ...
-
زاج اخضر
لغتنامه دهخدا
زاج اخضر. [ ج ِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج آهن . زاج سبز. آن را بهندی هیراکسیس نامند. طبیعت آن گرم و خشک تر از سایر اقسام و سوخته ٔ آن لطیفتر و احراق آن برای لطیف بودن آن است . افعال و خواص آن : محرق و اکال و... صاحب بنیه ٔ قوی مرطوب از آن ...
-
نالانی
لغتنامه دهخدا
نالانی . (حامص ) نالان شدن . نالان بودن . بیماری . علت . مرض . درد. رنجوری . مریضی . داء. ناخوشی : ما را با خودبرد و آن نواحی ضبط کرد و به ما سپرد و بازگشت به سبب نالانی و نزدیک آمدن اجل . (تاریخ بیهقی ). پدر خداوند امروز از ضعف و نالانی چنین است که ...
-
مالیخولیا
لغتنامه دهخدا
مالیخولیا. (معرب ، اِ) به معنی مالیخ است که کوفت و خلل دماغی و سودا و خیال خام باشد. گویند یونانی است . (برهان ). خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح مالنخولیا به نون . (غیاث ). خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح ملنخلیا است . (آنندراج ) . مصحف مالنخو...
-
خردل
لغتنامه دهخدا
خردل . [ خ َ دَ ] (ع اِ) تخمی است دوائی و آن بوستانی و صحرائی و فارسی می باشد، بوستانی سرخ رنگ و فربه بود و چون بکوبند زرد شود، گرم و خشک است در چهارم . گویند اگر بر عصاره ٔ انگور بریزند بحالت خود نگاه دارد و نگذارد که بجوش آید و اگر در آتش ریزند از ...
-
جزع
لغتنامه دهخدا
جزع . [ ج َ زَ ] (ع اِمص ) فغان و فریاد و زاری و ناله و اندوه و بی صبری و ناشکیبایی . (از ناظم الاطباء) : اگر مادرش [ حسنک ] جزع نکرد و چنان سخن بگفت ، طاعنی نگوید که این نتواند بود. (تاریخ بیهقی ص 190). خبر کشتن او [ عبداﷲ زبیر ] به مادرش آوردند، هی...
-
دلخوشی
لغتنامه دهخدا
دلخوشی .[ دِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) سرور. شادمانی . شعف . شادی . مسرت . انبساط. فرح . (ناظم الاطباء) : نه ایم آمده ازپی دلخوشی مگر کزپی رنج وسختی کشی . نظامی .ای بسا خواب کو بود دلگیرو اصل آن دلخوشیست در تعبیر. نظامی .ز دنیا چه دید او بدان دلکشی که...