کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احیانا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
احیاناً
لغتنامه دهخدا
احیاناً. [ اَح ْ نَن ْ ] (ع ق ) اتفاقاً. گاهگاه : اگر احیاناً چاره ٔ این شغل مرا [ احمد حسن ] بباید کرد من شرایط این شغل را درخواهم بتمامی . (تاریخ بیهقی ). || هیچ . هرگز.
-
واژههای همآوا
-
احیاناً
لغتنامه دهخدا
احیاناً. [ اَح ْ نَن ْ ] (ع ق ) اتفاقاً. گاهگاه : اگر احیاناً چاره ٔ این شغل مرا [ احمد حسن ] بباید کرد من شرایط این شغل را درخواهم بتمامی . (تاریخ بیهقی ). || هیچ . هرگز.
-
جستوجو در متن
-
تغایب
لغتنامه دهخدا
تغایب . [ ت َ ی ُ ](ع مص ) بهم غایب شدن . (زوزنی ). غایب بودن ، یقال : بنوفلان یشهدون احیاناً و یتغایبون احیاناً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
-
ماشین پا
لغتنامه دهخدا
ماشین پا. (نف مرکب ) کسانی که در خیابان از اتومبیلها مراقبت می کنندتا کسی لوازم آنها را ندزدد و احیاناً گاهی آنها رامی شویند و پاک می کنند و در برابر این کار حقی مختصردریافت می دارند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
ندری
لغتنامه دهخدا
ندری . [ ن َ دَ را ] (ع ص ) نادر قلیل . (اقرب الموارد). نادر قلیل الوجود. (از المنجد). || (ق ) نادراً. (المنجد). احیاناً. اتفاقاً: لقیته الندری و ندری و فی ندری و فی الندری ؛ أی بین الایام ، أی احیاناً لا دائماً. (اقرب الموارد). || نقدته مائةً ندری...
-
کپوک
لغتنامه دهخدا
کپوک . [ ک َ / ک َپ ْ پو ] (اِ) کپاک . کبوک . (فرهنگ فارسی معین ). پرنده ای است که با غیر جنس خود هم جفت شود و اگر احیاناً کپوک ، نر پرنده ٔ دیگر را بیند فی الحال ماده گردد و با او جفت شود. گویند با خود نگاه داشتن استخوان او، قوت باه دهد.(برهان ) (از...
-
زمخک
لغتنامه دهخدا
زمخک . [ زَ م ُ / زُ م ُ ] (ص ، اِ) طعم عفص .(برهان ) (از جهانگیری ). طعمی باشد که آنرا زمخت نیزگویند. پوربهای جامی راست ... (جهانگیری ). || گره سخت . || مرد بخیل و ناکس باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). زمخت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بخیل و ممسک و ن...
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین .[ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) (قاضی ...) محمدبن قاضی قطب الدین عبداﷲ الامامی . وی پس از مرگ پدر مدتی در هرات منصب قضا داشت و بجودت طبع و حدت ذهن متصف بود و احیاناً اشعار دلفریب به نظم درمی آورد. وی در ششم شوال سال 838 هَ . ق . بمرض طاعون درگذشت و ...
-
یزیدی
لغتنامه دهخدا
یزیدی . [ ی َ ] (اِخ ) محمدبن ابی محمد، مکنی به ابوعبداﷲ پسر یحیی بن مبارک ، در لغت و قرائت و شعر سخت مهارت داشت و به همراهی معتصم خلیفه به مصر رفت و در همانجا درگذشت . قطعه ٔ زیر از اوست :الهوی امر عجیب شأنه تارة یأس و احیاناً رجالیس فیمن مات منه ...
-
درادوزا
لغتنامه دهخدا
درادوزا. [ دَرْ را ] (نف مرکب ) درنده و دوزنده . صفت دائمی از دریدن ودوزیدن (دوختن ). || آنکه خوب برش و دوخت کند. || راتق و فاتق . (آنندراج ). مخلط مِزیل . (السامی نسخه ٔ عکسی ص 134). صاحب تجربه و دانا و عاقل باشد که اگر احیاناً کاری ناصواب از او سرز...
-
زحمت کم کردن
لغتنامه دهخدا
زحمت کم کردن . [ زَ م َ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب )(در تداول عامه ٔ امروز پارسی زبانان ) رفع تصدیع کردن و زحمت بر گرفتن . این ترکیب بیشتر بعنوان تعارف و گاه نیز برای طنز و سخریه بکار میرود و در مورد اخیرگویند مخاطب خود را که احیاناً صاحب خانه و میزبانست ...
-
صیرفی
لغتنامه دهخدا
صیرفی . [ ص َ رَ ] (اِخ ) (مولانا) مؤلف مجمعالخواص آرد: در همدان صرافی میکرد. شجاع وکمانگیر زبردست بود؛ ولی مغزش خالی از خبط نبود، زیرا دیوان امیر شاهی و قصاید مولانا کاتبی را تتبع کرده و یک بیت معقول از وی سر نزده بود. اشعار خود را چنان با متانت و ...
-
قی
لغتنامه دهخدا
قی . [ ق َ / ق ِ ] (ازع ، اِمص ) استفراغ کردن . بیرون ریختن محتویات معده از راه دهان . شکوفه . (فرهنگ فارسی معین ) : دشمنت کرمک پیله ست که بر خود همه سال کفن خود تند این را به دهان آن از قی . انوری (از فرهنگ فارسی معین ).رجوع به قی ٔ شود.|| (اِ) مواد...