کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (اِخ ) (صفین ...) وزیر مروان اموی . رجوع بحبط ج 1 ص 243 شود.
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (اِخ ) ابوالعباس محمدبن حسن بن دینار. یکی از علماء لغت و شعر. او راست : کتاب الدواهی . کتاب السلاح . کتاب ما اتفق لفظه و اختلف معناه . کتاب فعل و افعل . کتاب اشباه . و او دیوان ذوالرمه و بعض دیگر از شعرای عرب را گرد کرده است . (ابن ا...
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (اِخ ) رجوع به ابوالعلاء احول شود.
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (اِخ ) رجوع به احمد محرر و احول محرر شود.
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن ابی خالد احول شود.
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (اِخ ) عباس . معاصر هرمز شاهنشاه ساسانی . در آغاز سلطنت این پادشاه وی با عمرو ازرق از بلاد عرب بکنار فرات شتافته ساکنان سواد را در انواع مشقت و تعب انداختند. رجوع بحبط ج 1 ص 86 شود.
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (اِخ ) فرید. رجوع بفرید احول شود.
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (ع ص ) مرد که چشمش حولاء باشد. صاحب حول . کژچشم . (زوزنی ) (السامی ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). کج چشم . کژ. کاژ. کاج . کوچ . کلک . کلیک . کلیک چشم . (دستور). چپ . دوبین . دوبیننده . اخلف . (منتهی الارب ). کسی که یک چیز را دو بیند. (غ...
-
احول
لغتنامه دهخدا
احول . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) حیله کننده تر. حیله ورتر.حیله گرتر. (منتهی الارب ). مکارتر. چاره گرتر. احیل .- امثال : احول من ذئب ؛ پرحیلت تر از گرگ . || نعت تفضیلی از حول . گردان تر. گردنده تر.- امثال : احول من ابی براقش .احول من ابی قلمون .
-
واژههای مشابه
-
صالح احول
لغتنامه دهخدا
صالح احول . [ل ِ ح ِ اَ وَ ] (اِخ ) در روضه ٔ کافی روایتی از منصوربن عباس از سلیمان مسترق از صالح احول از ابی عبداﷲ درباره ٔ قیامت آمده است . (تنقیح المقال ج 2 ص 91).
-
صفین احول
لغتنامه دهخدا
صفین احول . [ ] (اِخ ) در اوان خلافت مروان به امر وزارت مشغولی می کرد. (دستور الوزراء ص 20).
-
احول محرر
لغتنامه دهخدا
احول محرر. [ اَ وَ ل ِ م ُ ح َرْ رِ ] (اِخ ) نام خوشنویسی بعهد برامکه و از برکشیدگان آنان . او آشنا باشکال خط و مبین رسوم و قوانین آن بود. و خط را بانواعی بخش کرد و نامه هاکه از سوی خلیفه بپادشاهان در طومارها فرستادندی بخط او بود. (از ابن الندیم ). ر...
-
احول بنی امیه
لغتنامه دهخدا
احول بنی امیه . [ اَوَ ل ِ ب َ اُ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) لقب هشام بن عبدالملک ، دهمین از خلفای بنی امیه است . رجوع به هشام ... شود.