کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احرم
لغتنامه دهخدا
احرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) ابن هبرة الهمدانی . مردی جاهلی و حافظ ذکر او آورده است . (تاج العروس ).
-
احرم
لغتنامه دهخدا
احرم . [ اَ رَ ] (ع اِ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
-
احرم
لغتنامه دهخدا
احرم . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) حرامتر : و اذا طلبت رضی الأمیر بشربِهاو اخذتها فلقد ترکت الأحرما.متنبی .
-
واژههای همآوا
-
اهرم
لغتنامه دهخدا
اهرم . [ اَ رَ ] (اِ) چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند. (برهان ) (هفت قلزم ). چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند و دیگ هریسه را بآن بر هم زنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (رشیدی ) (انجمن آرا) : ای یار هریسه پز نداری غم خوداندیشه نمیکنی ز بیش و کم خودخوا...
-
اهرم
لغتنامه دهخدا
اهرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش اهرم از شهرستان بوشهر که کنار راه فرعی بوشهربه کنگان واقع است . این قصبه در 54 هزارگزی خاور بوشهر واقع شده و در حدود 65 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. آب مشروب از چاه و باران تأمین میشود و 2052 تن جمعیت دارد و شغ...
-
اهرم
لغتنامه دهخدا
اهرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) مخفف اهریمن . شیطان . (غیاث اللغات ) (ازآنندراج ). اهریمن . اهرامن . (جهانگیری ) : زیباتر از پری است ببزم اندرون ولیک در رزمگاه باز ندانی ز اهرمش . سوزنی (از جهانگیری ).نای را حق بیهده خوش دم نکردبهر انس آمد پی اهرم نکرد. مول...
-
اهرم
لغتنامه دهخدا
اهرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) ناحیه ایست از دشتستان در شرق بندر بوشهر. مؤلف فارسنامه آرد: شرقی بندر بوشهرست ، درازی آن از کش خاویز تا محمودآباد نزدیک بشش فرسنگ و پهنای آن بفرسنگی نرسد.محدود است از مشرق بنواحی دشتی و از شمال به محال برازجان و از غرب به تنگ...
-
اهرم
لغتنامه دهخدا
اهرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) نام دهستان حومه ٔ بخش اهرم شهرستان بوشهر که تقریبا در مرکز بخش واقع است . رودخانه ٔ کوچک اهرم از وسط آن میگذرد و آب مشروب و زراعتی آن از رودخانه ٔ مزبور و چاه و باران و هوایش گرم است . این دهستان از چهار آبادی اهرم ، دم روباه ...
-
اهرم
لغتنامه دهخدا
اهرم . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) پیرتر. کهن سال تر:اهرم من قشعم . اهرم من لبد. (مجمعالامثال میدانی ).
-
اهرم
لغتنامه دهخدا
اهرم .[ اَ رُ ] (اِ) میله ٔ آهنی محکمی است چون محوری بنام محور اتکاء. با یک نقطه ٔ اتکاء و بوسیله ٔ اهرم با قوه ٔ کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت در آورد.
-
جستوجو در متن
-
جعرانه
لغتنامه دهخدا
جعرانه . [ ج ِ ن َ / ج ِ ع ِرْرا ن َ ] (اِخ ) آبی است میان مکه و طائف به مکه نزدیکتر، که پیامبر (ص ) هنگام بازگشت از غزوه های حنین و احرم ، غنیمتهای هوازن را بدانجا تقسیم کرد و هم آنجامسجدی بساخت و در آن مکان چاههایی نزدیک به هم هست .(معجم البلدان )....
-
خسروی سرخسی
لغتنامه دهخدا
خسروی سرخسی . [ خ ُ رَ ی ِ س َ رَ ] (اِخ ) محمدبن علی خسروی سرخسی ، مکنی به ابوبکر حکیم از شاعران دربار امیرشمس المعالی است . شعر اوسراسر حکمت و «در خدمت کافی الکفاة روز بازارها دیده و آن یگانه » خسروی هم در طبقات شعرای عجم مشهور است و هم در طبقات شع...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن بشک التمیمی بالولاء الارجانی الاصل المعروف بابن الندیم . الندیم الموصلی مکنی به ابی محمد. مولد سنه ٔ 150 و وفات 235 هَ . ق . وی از ندماء خلفا بوده و او را سخنان ظریف است و در خلاعت و غنا یگانه بود...