کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجزاء شعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجزاء شعر
لغتنامه دهخدا
اجزاء شعر. [ اَ ءِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزهائی است که شعر از آنها ترکیب میشود و آن هشت است : فاعلن ، فعولن ، مفاعیلن ، مستفعلن ، فاعلاتن ، مفعولات ُ، مفاعلتن ، متفاعلن . (تعریفات جرجانی ). و گاه آنها را اجزاء عروض نامند. در منتهی الارب آمد...
-
جستوجو در متن
-
اجزای شعر
لغتنامه دهخدا
اجزای شعر. [ اَ ی ِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اجزاءِ شعر شود.
-
اجزای عروض
لغتنامه دهخدا
اجزای عروض . [ اَ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اجزاءِ شعر شود.
-
مؤتلفه
لغتنامه دهخدا
مؤتلفه . [ م ُءْ ت َ ل ِ ف َ / ف ِ ] (از ع ، ص ) مجتمع و متحد و سازوار شونده . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤتلف شود. || (در اصطلاح عروض ) یکی از پنج دایره که دو بحر از بحور پانزده گانه ٔ عرب در آن جای داده شده است و آن دو بحر یکی «وافر» است و د...
-
ابن ساعاتی
لغتنامه دهخدا
ابن ساعاتی . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) فخرالدین رضوان بن رستم ، برادر ابوالحسن علی بن رستم . اصلاً ایرانی . در طب و ریاضی بارع و از شعر و ادب نیز بابهره بوده است ودر صنعت ساختن ساعت نیز مانند پدر خویش مهارت داشته . سپس در خدمت ملک فائزبن ملک عادل به دمشق مقا...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ذؤیب الهذلی . علامه شنقیطی وی را خالدبن زهیر دانسته و ابوذؤیب را خال اومی داند نه پدر او. اسحاق از یونس حکایت می کند که اهون عیوب شعر زحاف است و زحاف نقص یک جزء است و از سایر اجزاء و این نقصان یا اخفی است یا اشنع چون «کاف »...
-
اشعر
لغتنامه دهخدا
اشعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) بسیارموی اندام . (منتهی الارب ). الکثیر الشعر الطویله . مؤنث : شَعْراء. ج ، شُعْر. (اقرب الموارد). || (اِ) موی گرداگرد سم ستور. ج ، اشاعر. (منتهی الارب ). ما استدار بالحافر من منتهی الجلد. ج ، اَشاعِر. و منه : ما احسن ثُنَن َ...
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج َزْءْ ] (ع مص ) بخش کردن و پاره پاره نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن . (دهار) (ناظم الاطباء). تقسیم و تجزیه کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || محکم بستن . (ازمتن اللغة) (از ناظم الاطباء) (از منتهی...
-
منهوک
لغتنامه دهخدا
منهوک . [ م َ ] (ع ص ) بیمار گران لاغر و نزار. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیمار گران و لاغر و نزار.(ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض ) از رجز آنچه دو ثلث رفته و یک ثلث باقیمانده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). المنهوک من الرجز؛ آنچه از ر...
-
مشطور
لغتنامه دهخدا
مشطور. [ م َ ] (ع ص ) نان آبکامه اندوده . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دونیم شده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض )مشطور از بحر رجز که سه اجزای آن را از شش جزو انداخته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الا...
-
خفیف
لغتنامه دهخدا
خفیف . [ خ َ ] (ع ص ) سبک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). مقابل ثقیل . ضد گران و سنگین . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خِفاف ، اخفاف ، اَخِفّاء.هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشَّی̍ها حملت حملا خفیفاً فم...
-
ناصر هرمزدی
لغتنامه دهخدا
ناصر هرمزدی . [ ص ِ رِ هَُ م ُ ] (اِخ ) (حکیم ...) از حکما و شاعران قرن ششم هجری است . مؤلف تتمه ٔ صوان الحکمة آرد: «الحکیم ناصر الهرمزدی المابیژناباذی از سلاله ٔ اکاسره بود و در اجزاء علوم حکمت عالم بودو در شعر عربی و فارسی طبع وقادی داشت و برخی از...
-
زحاف
لغتنامه دهخدا
زحاف . [ زِ ] (ع مص ) در لغت مرادف زحف بمعنی رفتن و خزیدن است . (از محیط المحیط). رجوع به معنی بعد شود. || (اصطلاح شعر و عروض ) افتادن حرفی است میان دو حرف ، پس یکی بدیگری نزدیک شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انداختن حرفیست از میان دو...
-
عروض
لغتنامه دهخدا
عروض . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ ریاضت نایافته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کرانه و گوشه . (منتهی الارب ). ناحیه . (از اقرب الموارد). || راه در کوه . (منتهی الارب ). راه که در دامنه ٔ کوه و در تنگنا باشد. ج ، عُرُض . (اقرب الموارد). || مضم...