اشعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) بسیارموی اندام . (منتهی الارب ). الکثیر الشعر الطویله . مؤنث : شَعْراء. ج ، شُعْر. (اقرب الموارد). || (اِ) موی گرداگرد سم ستور. ج ، اشاعر. (منتهی الارب ). ما استدار بالحافر من منتهی الجلد. ج ، اَشاعِر. و منه : ما احسن ثُنَن َ اشاعره ؛ و الثنن شعرات تنبت فی مؤخر رسغالدابة فی اجزاء مما استدار بالحافر. (اقرب الموارد). || درازی موی گرداگرد فرج ناقه . (منتهی الارب ). || ثؤلول مانندی که از سم گوسپند برآید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گوشتی که زیر ناخن روید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ن تف ) باشعورتر و شاعرتر و کسی که بهتر شعر بگوید. یقال : هو اشعر منه . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.