کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجار
لغتنامه دهخدا
اجار. [ اِ ] (ع مص ) به شدن استخوان شکسته بر کجی و ناراستی . (منتهی الارب ). || بستن استخوان شکسته را بر کجی : اجرت العظم اَنا؛ بستم استخوان شکسته را بر کجی . (منتهی الارب ).
-
اجار
لغتنامه دهخدا
اجار. [ اِج ْ جا ] (ع اِ) بام خانه . انجار. ج ، اجاجیر، اجاجرة. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
آجار
لغتنامه دهخدا
آجار. (ع اِ) ج ِ اجر، به معنی مزد.
-
اجأر
لغتنامه دهخدا
اجأر. [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) سطبرتر. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
عجار
لغتنامه دهخدا
عجار. [ ع َ ج جا ] (ع ص ) آنک گلوله ٔ خمیر را بخورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه عجاجیر خورد. (اقرب الموارد). رجوع به عجاجیر شود. || کشتی گیری که پهلوی وی را کسی به زمین نتواند کرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشتی گیری که پای خود ر...
-
آجار
لغتنامه دهخدا
آجار. (ع اِ) ج ِ اجر، به معنی مزد.
-
جستوجو در متن
-
اجاجیر
لغتنامه دهخدا
اجاجیر. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِجّار.
-
اجاجره
لغتنامه دهخدا
اجاجره . [ اَ ج ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ اِجّار.
-
انجار
لغتنامه دهخدا
انجار. [ اِ ] (ع اِ) بام خانه . همچو اِجّار. (منتهی الارب ). بام خانه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سطح (بام ) و آن لغتی است در اجار. (از اقرب الموارد). ج ، اناجیر. (ناظم الاطباء).
-
ذهلیین
لغتنامه دهخدا
ذهلیین . [ ] (اِخ ) منسوب به قبیله ذهل : و قد ربع الذهلیین و اللهازم اثناعشر مرباعاً. و منهم : هانی بن قبیصةبن هانی بن مسعودبن المزدلف عمروبن ابی ربیعةبن ذهل بن شیبان الذی اجار عیال النعمان المنذر و ماله عن کسری و بسببه کانت وقعة ذی قار. (عقد الفرید ...
-
ام عامر
لغتنامه دهخدا
ام عامر. [ اُم ْ م ِ م ِ ](ع اِ مرکب ) کفتار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(آنندراج ) (از المرصع). مشهورترین کنیه های اوست . (از المرصع). و من یصنع المعروف فی غیر اهله - یلاق الذی لاقی مجیر ام عامر. اصله ان رجلا من العرب اجار جروةضبع صغیرة من القت...
-
اجر
لغتنامه دهخدا
اجر. [ اَ ] (ع اِ) پاداش عمل . (منتهی الارب ). پاداش نیک . مزد. اجرت . مزد کار : بدرستی که او ضایع نمیگرداند اجر نیکوکاران را. (تاریخ بیهقی ). ج ، آجار، اُجور. || ثواب : چنان دید امیرالمؤمنین ... که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت بسوی بازیا...