عجار. [ ع َ ج جا ] (ع ص ) آنک گلوله ٔ خمیر را بخورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه عجاجیر خورد. (اقرب الموارد). رجوع به عجاجیر شود. || کشتی گیری که پهلوی وی را کسی به زمین نتواند کرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشتی گیری که پای خود رابه پای حریف پیچیده و بر زمین افکند او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). المشغزب لصریعه . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.