کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثناء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثناء
لغتنامه دهخدا
اثناء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ثِنی . تاه ها. لاها. نوردها. || گشت های وادی . گشت های کوه . || نوردهای نامه . || شکسته ها. (وطواط). || میانه ها.- دراثناء ؛ در خلال ِ. در میان ِ. در طی ّ : از عجائب که در این اثنا رخ نمود. (تاریخ بیهقی ). و انتظار میکردم تا ...
-
اثناء
لغتنامه دهخدا
اثناء. [ اِ ] (ع مص ) ستودن . ثنا گفتن . (تاج المصادر): اثنی علیه . (منتهی الارب ). افاضل جهان و شعرای عصر مبالغتها نموده و در اِثناء و اطرای او قصاید پرداخته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || در سال ششم درآمدن (شتر): اثنی البعیر. (منتهی الارب ). || دوم ش...
-
اثناء
لغتنامه دهخدا
اثناء. [ اِث ْ ث ِ ] (ع مص ) دوتاه گردیدن . || خرامیدن . || بازگردیدن .
-
واژههای همآوا
-
اصناء
لغتنامه دهخدا
اصناء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صنو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به صنو شود.
-
اصناء
لغتنامه دهخدا
اصناء. [ اِ ] (ع مص ) نشستن نزدیک دیگ بحرص که گوشت را کفانیده کباب سازد و بریانی کند بحدی که میرسد او را صِناء یعنی خاکستر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نشستن نزدیک دیگ از آز طعام بحدی که خاکستر دیگدان در وی نشیند.
-
اصناع
لغتنامه دهخدا
اصناع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صنع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به صنع شود.- اصناعی الایدی ؛ چربدستان . باریک کاران . ماهران در پیشه ٔ خویش . (منتهی الارب ).
-
اصناع
لغتنامه دهخدا
اصناع . [ اِ ] (ع مص ) یاری کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اعانت کردن دیگری را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || آموختن نادان کاری را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصناع اخرق ؛ آموختن و استوار کردن وی . (از ا...
-
اسناء
لغتنامه دهخدا
اسناء. [ اِ ] (ع مص ) بلند کردن .(از تاج المصادر بیهقی ). بلند گردانیدن چیزی را: اسناه . (از منتهی الارب ). || بزرگوار کردن . بزرگوار گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || زدن برق . درآمدن روشنی برق در خانه یا افتادن آن برزمین یا پریدن آن در هوا: اسنی ...
-
اسناع
لغتنامه دهخدا
اسناع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِنع.
-
اسناع
لغتنامه دهخدا
اسناع . [ اِ ] (ع مص ) دراز شدن . || خوب و نیکو گردیدن . || فرزندان خوب و نیکو آوردن . || دردناک سِنع گردیدن (سنع خردگاه دست است ). (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ثنی
لغتنامه دهخدا
ثنی . [ ث َ ] (ع اِ) دو تاه . ج ، اَثناء.
-
بانه
لغتنامه دهخدا
بانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مابین . اثناء. || فرق . امتیاز. (آنندراج ).
-
طرقل درکوه
لغتنامه دهخدا
طرقل درکوه . [ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در اثناء شرح سلسلةالجبال البرز آورده : چون به حدود عراق و گیلان رسد، آن را طرقل درکوه خوانند. (نزهةالقلوب چ اروپا ص 192).