کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثمار
لغتنامه دهخدا
اثمار. [ اَ ] (ع اِ) جج ِ ثَمَر. ج ِ ثَمر. (منتهی الارب ). ج ِ ثَمَرة. (زمخشری ).
-
اثمار
لغتنامه دهخدا
اثمار. [ اِ ] (ع مص ) میوه آوردن درخت . میوه دار شدن . میوه دادن . بارآوردن . میوه دار گشتن . (زوزنی ). || برآمدن میوه . || توانگر شدن . بسیارمال شدن . (تاج المصادر). || اِثمارِ زبد؛ گرد آمدن مسکه . مسکه برآوردن شیر. (تاج المصادر). کره دادن شیر.
-
واژههای مشابه
-
صباغ اثمار
لغتنامه دهخدا
صباغ اثمار. [ ص َب ْ با غ ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ماه است .
-
واژههای همآوا
-
آسمار
لغتنامه دهخدا
آسمار. (اِ مرکب ) مرسین . آس . درخت مورْد. عَمار. رند.
-
اصمار
لغتنامه دهخدا
اصمار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صُمر. لبهای آبجامه و خنور. (از منتهی الارب ). لب آبجامه و خنور و پیاله . (آنندراج ). اصبار. بمعنی کناره و لبه ٔ چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). و رجوع به صُمْر و صِبر شود.
-
اصمار
لغتنامه دهخدا
اصمار. [ اِ] (ع مص ) اصمار شیر؛ سخت ترش شدن آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صاموره شدن شیر، وصاموره لبن بسیار ترش است . (از قطر المحیط). || بخل ورزیدن و منع کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بخل کردن و منع نمودن . (منتهی...
-
اسمار
لغتنامه دهخدا
اسمار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَمَر. (دهار). افسانه ها. حکایتها. افسانهای شب . (غیاث ): و بتواریخ و اسمار التفاتی بودی . (کلیله و دمنه ). و بدین خط چون پای ملخ جزوی نویسم ، و در آن طرفی از اخبار و اسمار ملوک و تواریخ پادشاهان درج کنم و بحضرت عالی تحفه برم...
-
اسمار
لغتنامه دهخدا
اسمار. [ اِ ] (اِ) دوائی است که آنرا مورْد گویند و بعربی آس خوانند.بهترین آن خسروانی است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). درخت مورْد. (مؤید الفضلاء). آس بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). آس . آسمار. رند. مورد. عَمار. قنطس . قیطس .
-
جستوجو در متن
-
پرمیوه
لغتنامه دهخدا
پرمیوه . [ پ ُ وَ / وِ ] (ص مرکب ) پرثمر. پرحاصل .- پرمیوه شدن ؛ اِثمار.
-
میوه دادن
لغتنامه دهخدا
میوه دادن . [ می وَ / وِ دَ ] (مص مرکب ) ثمر دادن .اِثمار. (دهار). میوه آوردن . بار دادن : نخلی که میوه ای ندهد خشک بهتر است . صائب تبریزی .و رجوع به میوه شود.
-
علی زیدی
لغتنامه دهخدا
علی زیدی . [ ع َ ی ِ زَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی زیدی . وی فقیه قرن 10 هَ . ق . و عهده دار امر قضاء در صنعا بود و در سال 959 هَ . ق . در عاشر از بلاد خولان درگذشت . او را شرحی است بر اثمار. (ازمعجم المؤلفین از البدر الطالع شوکانی ج 1 ص 471).
-
کلاغ بخش
لغتنامه دهخدا
کلاغ بخش . [ ک َ ب َ ] (اِ مرکب )از کلاغ بمعنی غراب و بخش بمعنی سهم و حصه ترکیب شده «سهم کلاغ » حصه ٔ کلاغ . میوه ای که پس از درودن و زدن وحصاد اثمار بر درخت ماند و آن را در شهمیرزاد، وج ِ کو (بچه کوب ) گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).