کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثاره
لغتنامه دهخدا
اثاره . [ اِ رَ ] (ع مص ) اِثارت . یافتن قصاص . (منتهی الارب ). انتقام : وزارت به ابوالعباس داد و به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و اعتذار و استغفار بعد از اثارت ثار مرهمی است . (جهانگشای جوینی ). || برانگیختن . (منتهی ...
-
اثاره
لغتنامه دهخدا
اثاره .[ اَ رَ ] (ع مص ) نقل کردن سخن و روایت کردن حدیث . اَثر. اُثرَه . || (اِ) بقیّت علم که روایت کرده شود از پیشینگان . || بقیه ٔ پیه که بر شتر بجای مانده باشد. || بقیه ٔ هرچیز.
-
واژههای همآوا
-
عصاره
لغتنامه دهخدا
عصاره . [ ع ُ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) عصارة. آب افشرده ٔ نباتات است ، اعم از آنکه خشک کنند یا نکنند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به معنی عصیر است اما در آنچه به آتش و آفتاب منعقد کرده باشند استعمال می نمایند. (مخزن الادویة). افشره . (تفلیسی ). افشاره . فشاره...
-
آساره
لغتنامه دهخدا
آساره . [ رَ / رِ ] (اِ)حساب . و ظاهراً این صورت تصحیف آمار و آماره است .
-
اساره
لغتنامه دهخدا
اساره . [ اِ رَ ] (ع مص ) رجوع به اسارة شود.
-
جستوجو در متن
-
اثره
لغتنامه دهخدا
اثره . [ اُ رَ ](ع مص ) اَثارَه . اَثر. نقل و روایت کردن سخنی را.
-
مثار
لغتنامه دهخدا
مثار. [ م ُ ] (ع ص ) شیارکرده شده و کاشته شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به اثارة شود.
-
اثره
لغتنامه دهخدا
اثره . [ اَ ث َ رَ ] (ع اِ) اُثْرَه . اَثاره . بقیه ٔ چیز. || برگزیده . || بقیه ای از علم که برگزیده و نقل کرده شود از سلف . || بقیه ٔ پیه .
-
برخیزانیدن
لغتنامه دهخدا
برخیزانیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) متعدی برخاستن . بخاستن داشتن . ببرخاستن داشتن . (یادداشت مؤلف ). راست کردن . بلند کردن . برخیزاندن . اثاره . تثویر. اقامه . بعث . انهاض : و همچنین ریذویه دربرخیزانیدن افراسیاب را از آنجا. (تاریخ قم ص 71).
-
مثیر
لغتنامه دهخدا
مثیر.[ م ُ ] (ع ص ) (از «ث ور») کسی که بر می انگیزاند و برمی آغالاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که شیار می کند زمین را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به اثارة شود. || بادی که دفع می کند ابر را و بلند می کند...
-
جارم
لغتنامه دهخدا
جارم . [ رِ ] (اِخ ) شیخ علی . او راست : کتاب علم النفس و آثاره فی التربیة و التعلیم ، که آن را با کمک مصطفی امین افندی تألیف کرده است و بسال 1333 هَ .ق . در مطبعه ٔ معارف بطبع رسید. (معجم المطبوعات ). این کتاب توسط دکتر معین بنام «روانشناسی تربیتی ...
-
روایت کردن
لغتنامه دهخدا
روایت کردن . [ رِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از قول کسی سخن یا خبری گفتن . نقل کردن . (ناظم الاطباء). نقل کردن گفته ٔ کسی . از گفته ٔ دیگری به غیبت او نقل کردن : اثر، اثارة؛ روایت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : اردشیر بابکان بزرگتر چیزی که از وی ر...
-
شور انگیختن
لغتنامه دهخدا
شور انگیختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تهییج کردن . اثاره . (یادداشت مؤلف ) : جنگی که تو آغازی صلحی که تو پیوندی شوری که تو انگیزی عذری که تو پیش آری . منوچهری .بس کن ز شور انگیختن وز خون ناحق ریختن کز بس شکار آویختن می بگسلد فتراک تو. خاقانی . || فتنه...