کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتمام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرجامانیدن
لغتنامه دهخدا
فرجامانیدن . [ ف َ دَ] (مص ) به آخر و به انتها و به اتمام رسانیدن . کامل کردن . انتها دادن . منتهی کردن . اتمام . (یادداشت مؤلف ). در پهلوی فرجامینیتن است . رجوع به فرجام شود.
-
انجام کردن
لغتنامه دهخدا
انجام کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اتمام . اجرا کردن . انجام دادن . (یادداشت مؤلف ).
-
انجام دادن
لغتنامه دهخدا
انجام دادن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) تمام کردن و به آخر رسانیدن .(ناظم الاطباء). بپایان رسانیدن . کامل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). انجامانیدن . برگذار کردن . اتمام . (یادداشت مؤلف ). || اجرا کردن . عمل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). سامان دادن . (آنندراج ...
-
اکمال
لغتنامه دهخدا
اکمال . [ اِ ] (ع مص ) تمام گردانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کامل کردن و تمام کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تکمیل . تمام کردن . بپایان رسانیدن . به نهایت بردن : پس از اکمال سجدتین . (یا...
-
مبیت
لغتنامه دهخدا
مبیت . [ م ُب َی ْ ی َ ] (ع ص ) تصمیم گرفته به شب . || گفتگو کرده در شب . || (مص ) اراده کردن و تصمیم گرفتن به شب . و رجوع به ترکیب مبیت کردن شود. || گفتگو کردن در شب . (فرهنگ فارسی معین ).- مبیت کردن ؛ گفتگو کردن و تصمیم گرفتن بهنگام شب . (فرهنگ فا...
-
نیمه کاره
لغتنامه دهخدا
نیمه کاره . [ م َ / م ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) هرکاری که تمام نشده و نیمه ٔ آن باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). نیم کاره . ناقص . ناتمام . به اتمام نرسیده .- نیمه کاره گذاشتن ؛ به پایان نرساندن و رها کردن .- نیمه کاره ماندن ؛ ناتمام باقی ماندن . به ان...
-
پشت کار
لغتنامه دهخدا
پشت کار. [ پ ُ / پ ُ ت ِ ] (اِ مرکب ) قوه ٔ به انجام رسانیدن کاری آغازکرده . پایداری در اتمام عملی . || تکیه گاه . معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراة بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین . (جهانگشای جوینی ).- پشت کار داشتن ؛داشتن قوه ای که آدم...
-
مستتم
لغتنامه دهخدا
مستتم . [ م ُ ت َ ت ِم م ] (ع ص ) نعت فاعلی از استتمام . طلب تمامی کننده . (غیاث ). آنکه اتمام چیزی را درخواست می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پردازنده و تمام کننده . (ناظم الاطباء). کامل کننده ٔ اجزاء چیزی . (اقرب الموارد) : داشت کاری در س...
-
پارتاک
لغتنامه دهخدا
پارتاک . [ رِ ] (اِخ ) یا پارتاسن ولایتی بجانب جنوب شرقی سغد. اسکندر آنرا پس از اتمام کار سغد و بزنی کردن رُخسانه دختر حاکم آن ناحیت بگشود و خورین حکمران آنجا را باز ولایت داد. رجوع به تاریخ ایران باستان مشیرالدوله صص 1739-1740 شود.
-
تشیید
لغتنامه دهخدا
تشیید. [ ت َش ْ ] (ع مص ) بلند کردن بنا. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برافراشتن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برافراشتن بنا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مجازاً بمعنی استوار و محکم کردن . (غیاث اللغات ) (آنندرا...
-
موفق شدن
لغتنامه دهخدا
موفق شدن . [ م ُ وَف ْ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) توفیق یافتن . (ناظم الاطباء). کامیاب گشتن . توفیق اتمام کار یا نیل به آرزو پیدا کردن . دست یافتن . کامیابی یافتن . (از یادداشت مؤلف ) : عهد خراسان و جمله ٔ مملکت پدر را بخواستیم ... با آنچه گرفته شده اس...
-
سر کردن
لغتنامه دهخدا
سر کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن . (غیاث ). شروع کردن فسانه و حدیث و سخن و شیون و گریه و شکوه و راه و مانند آن . (آنندراج ). آغاز کردن . سر دادن : مانمی فهمیم آهنگی خدا را مطربان هر رهی نزدیک تر باشد به مستی سر کنید. کلیم (از آنندراج ).س...
-
پردختن
لغتنامه دهخدا
پردختن . [ پ َ دَ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه کردن . رد کردن دینی . دادن . کارسازی کردن . پرداختن . واپس دادن . پرداختن پولی بکسی . مبلغی را بکسی پرداختن . || خلوت کردن . پرداختن . خالی کر...
-
بناء
لغتنامه دهخدا
بناء. [ ب ِ ] (ع مص ) برآوردن خانه . (آنندراج ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). || زن بخانه آوردن . (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (تاج المصادر بیهقی ). || نیکوئی کردن ب...
-
تلویح
لغتنامه دهخدا
تلویح . [ ت َل ْ ] (ع مص ) گرم کردن چیزی به آتش .(تاج المصادر بیهقی ). گرم گردانیدن به آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بگردانیدن آفتاب و آتش ، گونه ٔ چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سوختن آفتاب رنگ روی ...