پشت کار. [ پ ُ / پ ُ ت ِ ] (اِ مرکب ) قوه ٔ به انجام رسانیدن کاری آغازکرده . پایداری در اتمام عملی . || تکیه گاه . معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراة بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین . (جهانگشای جوینی ).
- پشت کار داشتن ؛داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد.
- پشت کاری را گرفتن ؛ پیوسته به آن مشغول بودن . مستمراً به اندیشه ٔ آن بودن . دنبال کردن کاری را.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.