کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتراب
لغتنامه دهخدا
اتراب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ترب . همزادان . همسالان . اَسنان . هم سنان . هم عمران . || همسران . اَمثال . اقران . دوستان : با طراوت جوانی و مقتبل شباب در اقران و اَتراب خویش بی نظیر است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بسبب مناسبت شباب در زمره ٔ اَتراب و ا...
-
اتراب
لغتنامه دهخدا
اتراب . [ اِ ] (ع مص ) خاک بر چیزی افشاندن . خاک برانداختن بر چیزی . خاک بر چیزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || در خاک گردانیدن . (زوزنی ). || در خاک غلطیدن . بخاک دوسیدن . خود را بخاک آلودن . خاک آلوده شدن . || توانگر شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). ...
-
واژههای همآوا
-
اطراب
لغتنامه دهخدا
اطراب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَرَب ،بمعانی فرح ، حزن (از اضداد)، یا خفتی که بهنگام شدت فرح یا حزن روی دهد، یا آمدن شادی و رفتن اندوه . صاحب قاموس گوید: تخصیص آن به فرح وهم است . || حرکت و شوق . (از متن اللغة). رجوع به طَرَب شود.
-
اطراب
لغتنامه دهخدا
اطراب . [ اَ ] (ع اِ)بصیغه ٔ جمع، نقاوه ٔ ریاحین . (از اقرب الموارد). خیار و برگزیده ٔ ریاحین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اطراب
لغتنامه دهخدا
اطراب . [ اِ ] (ع مص ) بطرب آوردن . (از اقرب الموارد) (مجمل اللغة) (زوزنی ). بطرب درآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). در طرب آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بشادی آوردن . شاد گردانیدن . تطریب . تطرب . (اقرب الموارد) (متن اللغة). رجوع به...
-
جستوجو در متن
-
متاربه
لغتنامه دهخدا
متاربه . [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) همزاد و هم سن شدن . یقال : تاربتها ای صارت تربها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مصاحبت اتراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ترب
لغتنامه دهخدا
ترب . [ ت ِ ] (ع ص ، اِ) همزاد و همسن و توأم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). هم عمر که بفارسی همزاد گویند. (غیاث اللغات ). همزاد. (زمخشری ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). غالباً در مؤنث استعمال شود. (اقرب الموارد) (الم...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد جبارة مرداوی مقدسی حنبلی ، ملقب بشهاب الدین . او راست : شرحی بر عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد ابومحمد قاسم بن قیرة الشاطبی . وفات وی به سال 728 هَ .ق . بود. (کشف الظنون ).
-
نشاص
لغتنامه دهخدا
نشاص . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) ابر بلندبرآمده یا ابر برهم نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابر بلند که پاره ای از آن بر فراز پاره ای دیگر باشد. (از اقرب الموارد). نِشاص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، نُشُص ، نشائص . || دختر جوان هم سن . (منتهی الا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکربن محمد شیرازی کازرونی ملقب بفخرالدین . او راست : کتاب هادی المسترشدین شرح اربعین نووی و شرح مختصری بر عقیله ٔ اتراب القصائد تألیف قاسم بن فیره ٔشاطبی که بسال 798هَ . ق . باتمام رسانید و شرحی مختصر بر قصیده ...
-
کواعب
لغتنامه دهخدا
کواعب . [ ک َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاعب و کاعبة. دختران پستان برآمده . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). زنان نارپستان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : خرامان بت من میان جواری چو حور بهشتی میان کواعب . امیر معزی . به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست ...
-
بوتراب
لغتنامه دهخدا
بوتراب . [ ت ُ ] (اِخ ) کنیت حضرت علی علیه السلام ، چرا که روزی آن جناب در حالت غم و غصه بر زمین مسجد استراحت فرمودند، پیغمبر (ص ) آمده رخسار و اندام ایشان را از خاک ، گردآلوده دیده ، از راه شفقت برای بیدار کردن فرمود: قم یا اباتراب . از آن روز این ک...
-
شاطبی
لغتنامه دهخدا
شاطبی . [ طِ ] (اِخ ) قاسم بن فیرةبن خلف بن احمد الرعینی مکنی به ابومحمد و ابوالقاسم معروف به امام القراء. وی کورمادرزاد در شاطبه از شهرهای اندلس ، بسال 538 هَ . ق . تولد و در مصر بسال 590 هَ . ق . وفات یافت . صاحب قصیده ٔ حرزالامانی و وجه التهانی در...