کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوقریش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوقریش
لغتنامه دهخدا
ابوقریش . [ اَ ق ُ رَ ] (اِخ ) عبداﷲبن غالب الحدانی . محدث است .
-
ابوقریش
لغتنامه دهخدا
ابوقریش . [ اَ ق ُ رَ ] (اِخ ) عیسی الصیدلانی . طبیب خاص مهدی خلیفه ٔ عباسی و حظیه ٔ او خیزران . او در اول به بغداد شغل صیدنه میورزید و علم او بطب ناچیز بود، لکین بصدفه و اتفاقی نیکو رتبه ٔ طبابت خاصه ٔ خلیفه یافت . و آن چنان بود که خیزران نالان شد و...
-
ابوقریش
لغتنامه دهخدا
ابوقریش . [ اَ ق ُ رَ ] (اِخ ) نام قریه ای است به یک فرسنگی واسط در راه صعید، بر ساحل نهر قریش .
-
جستوجو در متن
-
طبسی
لغتنامه دهخدا
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم طبسی تاجر، مکنی به ابونصر نزیل نیشابور. حاکم ابوعبداﷲ حافظ گوید: وی از ابوقریش محمدبن جمعةبن خلف قهستانی و جزوی روایت کرده است و گمان میکنم در نیشابور درگذشته است . (از انساب سمعانی برگ 367 الف ).
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو] (اِخ ) ابن سرابیون (یا سرافیون ) باجرمی . طبیب دربار موسی الهادی خلیفه ٔ عباسی است . رجوع به ابوقریش صیدلانی شود وی از اطبائیست که مطالب طبی را از زبان سریانی و عربی نقل میکرده است . پدرش سرابیون و برادرش یوحنا نیز در این باب سعی ها داشته...
-
طیفوری
لغتنامه دهخدا
طیفوری . [ طَ ] (اِخ ) مردی طبیب بود. حنین بن اسحاق چندین کتاب از وی در فن پزشکی یاد و نقل کرده . از پیشوایان پزشکان و فاضلی در فن خویش حاذق بود و عبداﷲ نام داشت . وی جدّ اسرائیل بن زکریا الطیفوری است که طبیب فتح بن خاقان بود و چون عبداﷲ پزشک مخصوص ط...