کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اَ ] (ع مص ) آمادگی رفتن . ساز سفر. ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). آمادگی سفر کردن . آمادگی رفتن کردن . آماده ٔ سیر شدن . || مشتاق وطن گشتن .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اَ ](ع اِ) آب و آنچه نوشیده شود. || سراب .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اِ ] (ع مص ، اِ) اَباب .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اُ ] (ع اِ) عُباب . هین بزرگ . سیل عظیم . || موج دریا.
-
واژههای همآوا
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع َ] (ع مص ) آب آشامیدن و از آن باب است اًذا أصابت الظباء الماء فلا عباب و اًن لم تصبه فلا أباب ؛ اگر آب را یافت نیاشامید و اگر نیافت برای طلب و آشامیدن آن آماده نشد، برای کسی مثل زنند که به چیزی دست یافت و به سبب بی نیازی از آن اعراض کرد....
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع ِ ] (ع مص ) نبرد کردن در فخر و فزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).معابة مثله . (ناظم الاطباء). و رجوع به معابة شود.
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع ُ ] (ع اِ) توجبه ٔ بزرگ بسیار دور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). معظم سیل و ارتفاع و کثرت آن . (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). || برگ خرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) پری آب و بسیاری آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد...
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب .[ ع َب ْ با ] (ع ص ) بسیار آشامنده . (ناظم الاطباء).
-
عبعب
لغتنامه دهخدا
عبعب . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) نام بتی است . (اقرب الموارد).
-
عبعب
لغتنامه دهخدا
عبعب . [ ع َ ع َ ] (ع اِمص ) نازکی و تازگی جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).نعمة الشباب . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ)جوان پرگوشت . || جامه ٔ وسیع و فراخ . || چادر باریک و نازک از پشم شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گلیم پشمین . (مه...
-
جستوجو در متن
-
آمادگی
لغتنامه دهخدا
آمادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) ساختگی .تهیه . بسیج . ساز. استعداد. تَهَیﱡاء. أهبه . ساخت وساز. عتاد. اباب . آراستگی . جهاز. عُدّه . (دهّار).- آمادگی سفر ؛ ساز سفر.
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع َ] (ع مص ) آب آشامیدن و از آن باب است اًذا أصابت الظباء الماء فلا عباب و اًن لم تصبه فلا أباب ؛ اگر آب را یافت نیاشامید و اگر نیافت برای طلب و آشامیدن آن آماده نشد، برای کسی مثل زنند که به چیزی دست یافت و به سبب بی نیازی از آن اعراض کرد....
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَب ب ] (ع مص ) ساز کردن . بسیج کردن . بسیجیدن (رفتن را). ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). ساز رفتن کردن و بازآمدن . || مشتاق وطن شدن . آرزومندی زادبوم . || بساختن کاری را. (زوزنی ). || دست بردن (بشمشیر). دست بشمشیر زدن ا...