کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آژنگ چهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آژنگ چهر
لغتنامه دهخدا
آژنگ چهر. [ ژَ چ ِ ] (اِخ ) لقب رادبرزین : همان نیز چون قارن و برزمهردگر رادبرزین آژنگ چهر.فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
اژنگ
لغتنامه دهخدا
اژنگ . [ اَ ژَ ] (اِ) چین پیشانی و روی و اندام . (برهان ) (غیاث ). چین که از پیری یا غضب باشد. شکنج روی . آژنگ : اگر ز طبع روان تو راستی یابدجبین آب ، کجا یابد از نسیم اژنگ . منصور شیرازی .- اژنگ بر جبین افتادن ؛ کنایه از عبوس و ترش روی شدن باشد بهن...
-
آژنگ گرفتن
لغتنامه دهخدا
آژنگ گرفتن . [ ژَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چین ، شکن ، شکنج ، گره ، انجوغ پیدا کردن . ترنجیدن . نورد پیدا کردن . منقبض شدن . متشنج گشتن . تقلص .
-
آژنگ ناک
لغتنامه دهخدا
آژنگ ناک . [ ژَ ] (ص مرکب ) شکن ، شکنج ، چین ، نورد، گره ، انجوغ دار. ترنجیده . چین خورده . کیس . || مواج . || منقبض . گرفته .
-
آژنگ ناکی
لغتنامه دهخدا
آژنگ ناکی . [ ژَ ] (حامص مرکب ) صفت و چگونگی آژنگ ناک . شکن ، شکنج ، چین ، نورد، انجوغ گرفتگی . چین خوردگی . || انقباض . || تشنج . || کیسی .
-
جستوجو در متن
-
چهر
لغتنامه دهخدا
چهر. [ چ ِ ] (اِ) چهره . (از شرفنامه ٔمنیری ). صورت (دهار). روی را گویند که به عربی وجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). دورخ . دو رخسار. رخ . رخسار. رخساره . رو. روی . سیما. صورت . طلعت . عارض . عذار.قدام . لقاء. منظر. منظره . وجه . (یادداشت مؤلف ). ای...
-
رادبرزین
لغتنامه دهخدا
رادبرزین . [ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایرانیان معاصر بهرام گور پادشاه ساسانی : دگر رادبرزین رزم آزمای کجا زابلستان ازو بد بپای . فردوسی .بیاورد هم قارن برزمهردگر رادبرزین آژنگ چهر.فردوسی .
-
قارن
لغتنامه دهخدا
قارن . [ رَ ] (اِخ ) ابن برزمهر. نام یکی از دلاوران ایران . (ولف ص 619). به زمان بهرام گور : بیاورد هم قارن برزمهردگر راد برزین آژنگ چهر.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2196).
-
پرآژنگ
لغتنامه دهخدا
پرآژنگ . [ پ ُ ژَ ] (ص مرکب ) پرچین . پرشکنج . پرشکن . پرنورد : بماند ستم دلتنگ بخانه در چون فنگ ز سرما شده چون نیل سر و روی پرآژنگ . حکاک .بدان کاخ بنشست بوزرجمهربدید آن پرآژنگ چهر سپهر. فردوسی .بیامد نهم روز بوزرجمهرپر از آرزو دل پر آژنگ چهر. فردوس...
-
چهره
لغتنامه دهخدا
چهره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِ) صورت و روی آدمی باشد. (برهان ). روی . (آنندراج ). صورت و روی آدمی راگویند. (از انجمن آرا). رخ . روی . صورت . سیما. (ناظم الاطباء). رو. دیدار. رخسار. عارض . مُحَیّ̍ا. وجه . چهر. سیما. لقاء. طلعت . (یادداشت مؤلف ) : آراسته ...
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (اِ) شکن و بهم کشیدگی و ترنجیدگی در پوست روی یا پارچه یا چرم و امثال آنها. آژنگ . (از فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکنج . (برهان ) (آنندراج ). یرا. (ملحقات برهان ). انجوغ که بر اندام از لاغری و پیری پیدا آید. (اوبهی ). گره چنانکه در موی یا ابروی . پیچ...
-
رخ
لغتنامه دهخدا
رخ . [ رُ ] (اِ) رخساره . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔمؤلف ) (ناظم الاطباء) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (غیاث اللغات ) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ). رخساره و روی را گویند و بعربی خَد خوانند. (برهان ) (از شعوری ج 2 ص 22). رخسار. (ناظم ...