کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آوازه خوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آوازه خوان
لغتنامه دهخدا
آوازه خوان . [زَ / زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه شغلش خواندن آواز است . مُغنی . خواننده . قوال . خنیاگر. || مغنیه . مطربه . عالمه . قینه (چون خواننده زن باشد).
-
واژههای مشابه
-
کهن آوازه
لغتنامه دهخدا
کهن آوازه . [ ک ُ هََ / هَُ زَ / زِ ] (ص مرکب ) که آوازه ای قدیم دارد. که شهرتی دیرین دارد : پیشتر از جنبش این تازگان نوسفران و کهن آوازگان .نظامی .
-
آوازه دژ
لغتنامه دهخدا
آوازه دژ.[ زَ دِ ] (اِخ ) رجوع به آوازه (مَدخل ِ آخر) شود.
-
شش آوازه
لغتنامه دهخدا
شش آوازه . [ ش َ / ش ِ زَ / زِ ] (ص مرکب ) بلندآوازه . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) شهناز. گردانیه . گَوَشت . سلمک . مایه . نوروز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
فلک آوازه
لغتنامه دهخدا
فلک آوازه . [ ف َ ل َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) (مرکب از دو اسم ) آنچه آوازه اش به فلک رسد،یا مانند فلک مشهور باشد. بسیار مشهور : خواجه دل عهد مرا تازه کردنام نظامی فلک آوازه کرد.نظامی .
-
ملک آوازه
لغتنامه دهخدا
ملک آوازه . [ م َ ل َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) به معنی بلندآوازه باشد که مرد مشهور و معروف است . (برهان ) (آنندراج ). بلندآوازه و مشهور و معروف . (ناظم الاطباء).
-
ادب آوازه
لغتنامه دهخدا
ادب آوازه . [ اَ دَ زَ / زِ ] (ص مرکب ) بلندآوازه . (مؤید الفضلاء) (برهان ) (آنندراج ) : نام نظامی بسخن تازه کن گوش فلک را ادب آوازه کن . نظامی .و این معنی از بیت نظامی حاصل نمیشود و بر اساسی نیست .
-
جستوجو در متن
-
گارا
لغتنامه دهخدا
گارا. (اِخ ) پیرژان . آوازه خوان فرانسوی نوه ٔ ژزف گارا. متولد در بردو (1764 - 1823 م .).
-
خوان
لغتنامه دهخدا
خوان . [ خوا / خا ] (نف مرخم )مخفف خواننده و همواره بصورت مرکب استعمال میشود.- آفرین خوان ؛ آنکه تحسین کند. آنکه آفرین گوید : نظامی چو دولت در ایوان اوشب و روزباد آفرین خوان او. نظامی .بزرگان روم آفرین خوان شدندبر آن گوهری گوهرافشان شدند. نظامی .گزی...
-
عقیلة
لغتنامه دهخدا
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) از زنان مغنی و آوازه خوان بود. وی معاصر معبد، مغنی مشهور بوده است . (از اعلام النساء به نقل از العقدالفرید و نهایة الارب ).
-
کاپول
لغتنامه دهخدا
کاپول . (اِخ ) ویکتور. آوازه خوان فرانسوی متولد در تولوز (1839 - 1924 م .). نام وی بنوعی آرایش موی سر اطلاق شده است .
-
ژلیوت
لغتنامه دهخدا
ژلیوت . [ ژِ یُت ْ ] (اِخ ) پیر. نام خُنیاگر یعنی آوازه خوان فرانسوی . مولد لاسوب و وفات در اِستل (1713 - 1797 م .).
-
سخن سگال
لغتنامه دهخدا
سخن سگال . [ س ُ خ َ س ِ ] (نف مرکب ) سخنگو. ناطق . سخن سرا. نغمه پرداز. آوازه خوان : بلبل که سخن سگال باشدبی گل همه سال لال باشد.نظامی .