کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
امنا
لغتنامه دهخدا
امنا. [ اُ م َ ] (از ع ، اِ) ج ِ امین . (از اقرب الموارد).مردمان امین و امانت دار. (ناظم الاطباء). زنهارداران . امینان . (فرهنگ فارسی معین ). امانت داران . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : الحق امنای مال ایتام همچون تو حلال زاده بای...
-
واژههای همآوا
-
امنا
لغتنامه دهخدا
امنا. [ اُ م َ ] (از ع ، اِ) ج ِ امین . (از اقرب الموارد).مردمان امین و امانت دار. (ناظم الاطباء). زنهارداران . امینان . (فرهنگ فارسی معین ). امانت داران . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : الحق امنای مال ایتام همچون تو حلال زاده بای...
-
امنع
لغتنامه دهخدا
امنع. [ اَ ن َ ] (ع ص ) با عز و ارجمندی . (ناظم الاطباء). || (ن تف ) منیعتر. بلندتر. استوارتر. (فرهنگ فارسی معین ).- امثال : امنع من ام قرفة . امنع من انف الاسد . امنع من صبی . امنع من عتر . امنع من عقاب الجو . امنع من لهاة اللیث .(از مجمعالامثا...
-
جستوجو در متن
-
امناء
لغتنامه دهخدا
امناء. [ اُ م َ ] (ع اِ) ج ِ امین . رجوع به امنا شود.
-
قریة
لغتنامه دهخدا
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] (اِخ ) جائی است مشهور در جبل طی . امرءالقیس گوید : تبیت لبونی بالقریة اُمَّناًو أسرحها غبا بأکناف حائل .(معجم البلدان ).
-
امرا
لغتنامه دهخدا
امرا. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) امنا . امرا . پهلوی خر. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بلغت زند و پازند خر. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خر یا اسب یا الاغ . (آنندراج ). خر الاغ . (هفت قلزم ).
-
نا
لغتنامه دهخدا
نا. (ع ضمیر) ضمیر است برای متکلم معالغیر (اول شخص جمع) و مشترک است در رفع و نصب و جر : ربنا اننا سمعنا. (قرآن 193/3) (المنجد).به هرچ از اولیا گویند صدقنی و وفقنی به هرچ از انبیا گویند آمنا و صدقنا. سنائی .|| رمز است از حدثنا. در کتب حدیث مخفف حدثنا ا...
-
حذافیر
لغتنامه دهخدا
حذافیر. [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حُذفور و حِذفار. مردمان آماده ٔ جنگ . (منتهی الارب ). || سرها. کناره های چیزی . کنارهای چیزی . نواحی . جمله . تمامی . گرفتن بحذافیر چیزی را؛ بالتمام یا به جوانب یا به اعالی آن .- بحذافیره ، بحذافیرها ؛ بجمله . بالتمام . بأ...
-
لاهم
لغتنامه دهخدا
لاهم . [ هَُ م ْ م َ ] (ع ندا، صوت ) به معنی اللهم است ، یعنی ای بار خدا. قوله :لاهم ّ لا ادری و انت الداری ، یرید اللهم ؛ ای بار خدای ،و المیم المشدّدة فیه عوض من یاء النداء لان معناه یا اﷲ. هذا عندالبصریین و قال الکوفیون اصله اﷲ امنا ای اقصدنا بخیر...
-
خرجاء عبس
لغتنامه دهخدا
خرجاء عبس . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) نام موضعی است بعربستان . حکم خضری درباره ٔ آن گفته است : لو ان الشم من ورقان َ زالت وجدت مودتی بک لاتزول فقل لحمامة الخرجاء سقیاًلظلک حیث ادرکک المقیل . (از معجم البلدان ).و نیز ابن مقبل آورده است : یذکرنی حبی حنیف کلیه...
-
تناوش
لغتنامه دهخدا
تناوش . [ ت َ وُ ] (ع مص ) دست ناویدن . || فرا گرفتن چیزی را و باز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گرفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تناول چیزی . (از اقرب الموارد) : و قالوا امنا به و انی لهم التناوش من مکان بعید. (قرآ...
-
حایل
لغتنامه دهخدا
حایل . [ ی ِ ] (اِخ ) ابن کلبی گوید: وادیی است میان دو کوه بنی طیی ٔ. امروءالقیس گوید : ابت اجاءٌ ان تسلم العام ربهافمن شاء فلینهض لها من مقاتل تبیت لبونی بالقُرَیّة أمّناو اسرحها غِبّاً بأکناف حائل بنوثعل جیرانها و حماتهاو تمنع من رجال سعد و نائل ...
-
رب
لغتنامه دهخدا
رب . [ رَب ْ ب ِ ] (ع منادا، صوت ) مخفف ربی . خدای من : و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تُحْی ِ الموتی قال او لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی . (قرآن 260/2)، و چون گفت ابراهیم بپروردگار من بنمای بمن چگونه زنده میگردانی مردگان را، گفت باور نمیداری ؟ گف...