کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آملا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
املا
لغتنامه دهخدا
املأ. [ اَ ل ًَْ ] (ع ن تف ) پرتر. (یادداشت مؤلف ). || بمجاز، تواناتر و بی نیازتر، گویند: هو املأ القوم ؛ ای اقدرهم و اغناهم . (از اقرب الموارد) (از المنجد). هذا الامر املأ بک ؛ای املک . (از منتهی الارب ). || بمجاز، کاملتر، گویند: فلان املأ لعین...
-
املا
لغتنامه دهخدا
املا. [ اِ ] (از ع ، مص ، اِ) رجوع به املاء شود.
-
املا کردن
لغتنامه دهخدا
املاکردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِکتاب . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). املال . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). مطلبی را تقریر و القا کردن تا دیگری بنویسد : دبیر پیش وی نشسته و نامه ای می نوشت و فضل املا همی کرد. (تاریخ بلعمی ). نامه ٔ...
-
واژههای همآوا
-
عملاً
لغتنامه دهخدا
عملاً. [ ع َ م َ لَن ْ ] (ع ق ) از حیثیت کار و عمل و بطور حقیقت و راستی . || بطور تجربه و امتحان . || جداً و بطور جدّ. (ناظم الاطباء). در عمل .
-
املا
لغتنامه دهخدا
املأ. [ اَ ل ًَْ ] (ع ن تف ) پرتر. (یادداشت مؤلف ). || بمجاز، تواناتر و بی نیازتر، گویند: هو املأ القوم ؛ ای اقدرهم و اغناهم . (از اقرب الموارد) (از المنجد). هذا الامر املأ بک ؛ای املک . (از منتهی الارب ). || بمجاز، کاملتر، گویند: فلان املأ لعین...
-
املا
لغتنامه دهخدا
املا. [ اِ ] (از ع ، مص ، اِ) رجوع به املاء شود.
-
جستوجو در متن
-
جرقند
لغتنامه دهخدا
جرقند. [ ج َ ق َ ] (اِ) املا یا لهجه ای است در جرغند. رجوع به جرغند شود.
-
املی کردن
لغتنامه دهخدا
املی کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) املا کردن : گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم گهی قمری کند از بر گهی ساری کند املی . منوچهری (دیوان ص 131).رجوع به املی و املا شود.
-
دیکته
لغتنامه دهخدا
دیکته . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مطلبی که کسی املا کند و دیگری بنویسد. املاء تقریر؛دیکته ها، أمالی . تقاریر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
گورگو
لغتنامه دهخدا
گورگو. [ گو گ ُ ] (اِخ ) گاسپار (1783 - 1852 م .). ژنرال فرانسوی که در ورسای متولد شد. وی در جزیره ٔ سنت هلن با ناپلئون همراه بود و ناپلئون خاطرات خود را برای او املا کرد.
-
اصول سجاوندی
لغتنامه دهخدا
اصول سجاوندی . [ اُ ل ِ س َ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نقطه گذاری و گذاردن علامات . فنی است که در تجوید و املا از آن بحث میشود. رجوع به سجاوندی شود.
-
تهجیة
لغتنامه دهخدا
تهجیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) حروف مقطعات خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). املا کردن و هجی نمودن . (ناظم الاطباء). هجاکردن حرف . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به هجا شود.
-
احشام
لغتنامه دهخدا
احشام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَشم . نوکران و خدمتکاران . (غیاث ). احشام مرد؛ حَشم او : بفرمود تا بر نقیض نخست یکی نامه املا نمودند چُست که آن تیره گردی که چون شام بودنه گردسپه گرد احشام بود.هاتفی .