کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آقال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آقال
لغتنامه دهخدا
آقال . (اِ) مصحف آخال . داس و دلوس . خاش و خماش . سَقط. افکندنی . بکارنیامدنی .
-
واژههای همآوا
-
عقال
لغتنامه دهخدا
عقال . [ ع َق ْ قا ] (اِخ ) ابن شیة، مکنی به ابوشیطم . محدث است . (از منتهی الارب ).
-
عقال
لغتنامه دهخدا
عقال . [ ع ِ ] (ع اِ) شتر ماده ٔ نوجوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زکات یک سال از شتران و گوسپندان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): أدیت ُ عقال السنة؛ صدقه ٔ سال را پرداختم و «مصدق » هرگاه عین شتر را بگیرد گویند «أخذ عقالا» و اگر ...
-
عقال
لغتنامه دهخدا
عقال . [ ع ُق ْ قا ] (اِخ ) نام اسب حوطبن ابی جابر است ، و آن را «ذوعقال » نیز نوشته اند. (از منتهی الارب ).
-
عقال
لغتنامه دهخدا
عقال . [ ع ُق قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاقِل .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خردمندان : دل ای حکیم بر این معبر هلاک مبندکه اعتمادنکردند بر جهان عقال .سعدی .
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (اِ) آغِل . || خانه ٔ زنبوران . زنبورخانه . || خانه ٔ پشه و امثال آن . || آغاز و ابتدا.
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (اِ) آغار. اُغُر.- بدآغال ؛ بداُغُر. بدآغار : چون کلاژه همه دزدندو رباینده چو خادهمه چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال .معروفی .
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (اِمص ) آغالش : ترک آغال و فتنه سازی کن جامه ٔ خُلق خود نمازی کن .؟
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (نف مرخم ) در کلمات مرکبه مانند مرگ آغال و بدآغال ، مخفف آغالنده است : ز روی تیغ تو اندر دو چشم دشمن تودهان گشاده نماید نهنگ مرگ آغال .ازرقی .
-
جستوجو در متن
-
آشغال
لغتنامه دهخدا
آشغال . (اِ) فضول چیزی :آشغال سبزی . آشغال کلّه . || سقط. نابکار. افکندنی . آخال . آشخال . خاش و خش . خش و خاش . خاشک . خاشاک . خاش و خماش . خماشه . خماش . آقال . داس و دلوس . حثاله . خس . || دَم ِ جارو. خاکروبه . قمامه .
-
افکندنی
لغتنامه دهخدا
افکندنی . [ اَ ک َ دَ ] (ص لیاقت ، اِ) قابل انداختن . انداختنی . ساقطکردنی . بریدنی . (یادداشت مؤلف ). هر چیز که سزاوار و لایق دور انداختن باشد. (ناظم الاطباء). || قابل کاشتن . کاشتنی : و بفرمود تا تخم اسپرغم ها از کوه بیاوردند و درختان با بیخ و هرچ...
-
ابوالنجیب
لغتنامه دهخدا
ابوالنجیب . [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) جزری . شدادبن ابراهیم بن حسن ملقب به طاهر. شاعرمادح مهلبی وزیر معزالدولة و نیز مداح عضدالدوله ٔ دیلمی و وفات او در حدود چهارصد هجری بود. از اوست :قلت للقلب مادهاک ابن لی قال لی یاتع الفرانی فرانی ناظراه فیما جنت نا...
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) خازن . عبداﷲبن احمد شاعر و مترسل شهیر اصفهانی . او از خواص صاحب بن عباد و برکشیدگان اوست . در ریعان شباب خازنی کتب خانه ٔ صاحب داشت . و بعلت زلتی ناشی از جهالت و کم تجربگی جوانی ، صفای لطف صاحب نسبت بدو بکدورت بد...