کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آشامانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آشامانیدن
لغتنامه دهخدا
آشامانیدن . [ دَ ] (مص ) نوشانیدن . اِسقاء.
-
جستوجو در متن
-
احساء
لغتنامه دهخدا
احساء. [ اِ ] (ع مص ) آشامانیدن اندک اندک : اَحْساه ُ المرق ؛ آشامانید او را شوربا اندک اندک . || بیاشامیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر).
-
تحسیة
لغتنامه دهخدا
تحسیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) خورانیدن شوربا کسی را اندک اندک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). آشامانیدن به کسی شوربا را اندک اندک . (ناظم الاطباء). رجوع به تحسی شود.
-
ایلاغ
لغتنامه دهخدا
ایلاغ . (ع مص ) آب آشامانیدن سگ در ظرف و درآمدن سر او در آن . آب خورانیدن سگ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آب دادن سباع و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ).
-
نوشانیدن
لغتنامه دهخدا
نوشانیدن . [ دَ ](مص ) آشامیدن فرمودن . (ناظم الاطباء). آشامانیدن . (یادداشت مؤلف ). نوشاندن . متعدی ِ نوشیدن : ای نور چشم من سخنی هست گوش کن تا ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن . حافظ.چو مستم کرده ای مستور منشین چو نوشم داده ای زهرم منوشان .حافظ.
-
اسقاء
لغتنامه دهخدا
اسقاء. [ اِ ] (ع مص ) آب دادن . (مجمل اللغة) (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ): اسقاه اﷲ الغیث ؛ آب دهاد او را خدای . || آب آشامانیدن . آب خورانیدن . || کسی را آب دادن برای چهارپای یا برای زمین . (تاج المصادر بیهقی ). آب دادن چاروا یا زمین یا هر...
-
پیمودن
لغتنامه دهخدا
پیمودن . [ پ َ / پ ِدَ ] (مص ) مطلق اندازه گرفتن . (فرهنگ نظام ). || به ذرع چیزی بکسی دادن . ذرع کردن . گز کردن . اندازه گرفتن با گز و ذراع و ارش و غیره : بفرسنگ صد بود بالای اوی نشایست پیمود پهنای اوی . فردوسی .نپیمود کس خاک کاخش به پی ز لشکر هرآنکس...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...