اسقاء. [ اِ ] (ع مص ) آب دادن . (مجمل اللغة) (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ): اسقاه اﷲ الغیث ؛ آب دهاد او را خدای . || آب آشامانیدن . آب خورانیدن . || کسی را آب دادن برای چهارپای یا برای زمین . (تاج المصادر بیهقی ). آب دادن چاروا یا زمین یا هر دو را. || دلالت کردن بر آب . || قیمت آب دادن . || نوبت آب معین کردن کسی را. (منتهی الارب ). || فریاد رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سَقْیاً لک یا سقاک اﷲ گفتن کسی را. (از منتهی الارب ). || عیب و غیبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ): اسقی فلان ٌ فلاناً؛ غیبت کرد او را و عیب کرد. || مشک دادن یا پوست دادن تا مشک سازد. || مشک ساختن پوست را. (منتهی الارب ). || باران خواستن و فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.