کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرزوی دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرزوی دل
لغتنامه دهخدا
آرزوی دل . [ رِ ی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مراد. کام . غایت مقصود : آخر ای آرزوی دل تا کی در دل این آرزو فروشکنم ؟حسن غزنوی .
-
جستوجو در متن
-
ریش
لغتنامه دهخدا
ریش . (اِ) جراحت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ) (زمخشری ) (دهار). زخم و جراحت . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)(آنندراج ). قرحه . (زمخشری ) (نصاب الصبیان ). دمل . (منتهی الارب ). قریح . قرح . (یادداشت مؤلف ) : گفت فردا نشتر آرم ...
-
دل دویده
لغتنامه دهخدا
دل دویده . [ دِ ل ِ دَ دَ/ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دل حریص : دل دویده و چشم ندیده ای داری ز آرزوی طمع در گذار خجلت باش . اسیر (از آنندراج ).رجوع به دل دویدن شود.
-
نتیجه ٔ فؤاد
لغتنامه دهخدا
نتیجه ٔ فؤاد. [ ن َ ج َ / ج ِ ی ِ ف ُ آ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آرزوی دل . (ناظم الاطباء).
-
پژهان
لغتنامه دهخدا
پژهان . [ پ ُ ] (اِ) پزهان . آرزو. خواهش دل . آرزوی نیکیهای دیگران بی بریده شدن از او. غبطه . ظاهراً این صورت مصحف پُردهان (بمل ء فیه ) است . رجوع به پروهان شود.
-
بیراه
لغتنامه دهخدا
بیراه . (ص مرکب ، اِ مرکب ) مقابل براه . راه غیرمعمول . راه تنگ و بد. (یادداشت مؤلف ). راه پیچاپیچ . بی راهه . راه غیراصلی : بکوه و بیابان و بیراه رفت شب تیره تا روز بیگاه رفت . فردوسی .همی راند بیراه و دل پر ز بیم همی برد با خویشتن زر و سیم . فردوس...
-
حاجی محمد
لغتنامه دهخدا
حاجی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) شاعری از رجال دربار همایون شاه پادشاه هندوستان . بیت ذیل از اوست :صد آرزوست در دل تنگم گره ز دوست دل نیست در برم گره آرزوی اوست .(از قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه ٔ حاجی ).
-
دل
لغتنامه دهخدا
دل . [ دِ ] (اِ) قلب و فؤاد. (آنندراج ). قلب که جسمی است گوشتی و واقع در جوف سینه و آلت اصلی و مبداء دَوَران خون است . (ناظم الاطباء). عضو داخلی بدن بشکل صنوبری که ضربانهایش موجب دوران خون می گردد. (از فرهنگ فارسی معین ). رباط. نیاط. (منتهی الارب )....
-
بروی
لغتنامه دهخدا
بروی . [ ب َ / ب ُ ] (اِ) ابروی . ابرو. برو. حاجب . و رجوع به برو و ابرو شود : سوی حجره ٔ خویش رفت آرزوی ز مهمان بیگانه پرچین بروی . فردوسی .همه زرد گشتند و پرچین بروی کسی جنگ دیوان نکرد آرزوی . فردوسی .همه دل پر از کین وپرچین بروی جز از جنگ شان نیست...
-
فرموش شدن
لغتنامه دهخدا
فرموش شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از یاد رفتن . فراموش شدن : با لذت طعنه ٔ تو دل رافرموش شد آرزوی مرهم . خاقانی .رجوع به فرموش و فرمش شود.
-
نیک اخلاقی
لغتنامه دهخدا
نیک اخلاقی . [ اَ ] (حامص مرکب ) خوش خوئی . نیک خوئی . نیک اخلاق بودن : آرزوی دل خلقی تو به شیرین سخنی اثر رحمت حقی تو به نیک اخلاقی .سعدی .
-
خاطر جستن
لغتنامه دهخدا
خاطر جستن . [ طِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) موافق آرزوی کسی عمل کردن . دل بدست آوردن : در بهاران خاطر بلبل بجو تا در خزان بینوائی کم کشی از باغ و بستان کسی .صائب (از آنندراج ).
-
مینای افشار
لغتنامه دهخدا
مینای افشار. [ نای ِ اَ ] (اِخ ) اسمش فریدون بیک و از طوایف افشاریه ٔ شهر ارومی بوده است . رباعی زیر را برای معشوقش که درد گلو داشته گفته است :دیشب همه شب ای آرزوی مینااین بود بخویش گفتگوی میناکز درد گلویت ای مه مینوچهردل خون شد وریخت از گلوی مینا.(ا...
-
ضیائی
لغتنامه دهخدا
ضیائی . (اِخ ) ضیاءالدین محمدشفیع (سید...). هدایت گوید: از سادات کازرون و از علما و فضلای این اوانست . در شیراز توطن دارد و به افاده و استفاده می گذراند. سالهاست که با فقیر مؤلفش دوستی محکم است . گاهی شعری از طبعش سر می زند و از آن جمله است :آرزوی د...