کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آراستگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آراستگی
لغتنامه دهخدا
آراستگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) چگونگی و حالت و صفت آراسته .
-
جستوجو در متن
-
طرازیدگی
لغتنامه دهخدا
طرازیدگی . [ طِ / طَ دَ / دِ ] (حامص ) آرایش . پیرایش . حالت و چگونگی طرازیده . آراستگی .
-
خوش ظاهری
لغتنامه دهخدا
خوش ظاهری . [ خوَش ْ / خُش ْ هَِ ] (حامص مرکب ) آراستگی ظاهر. مقابل بدظاهری . || کنایه از بدجنسی و بدباطنی .
-
نوآیین شدن
لغتنامه دهخدا
نوآیین شدن . [ ن َ / نُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تازه و شاداب شدن . آراستگی یافتن : جهانی نوآیین شد از داد اوی گرفتند هر یک همی یاد اوی .فردوسی .
-
خانه پردازی
لغتنامه دهخدا
خانه پردازی . [ ن َ/ ن ِ پ َ ] (حامص مرکب ) خانه داری . آراستگی خانه . توجه کردن به نظم و ترتیب اسباب خانه . (ناظم الاطباء).
-
نظم و ترتیب
لغتنامه دهخدا
نظم و ترتیب . [ ن َ م ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آراستگی . انتظام . سامان . || سخن منظوم : بماند سالها این نظم و ترتیب ز ما هر ذره خاک افتاده جائی .سعدی .
-
آمادگی
لغتنامه دهخدا
آمادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) ساختگی .تهیه . بسیج . ساز. استعداد. تَهَیﱡاء. أهبه . ساخت وساز. عتاد. اباب . آراستگی . جهاز. عُدّه . (دهّار).- آمادگی سفر ؛ ساز سفر.
-
دعثور
لغتنامه دهخدا
دعثور. [ دُ ] (ع اِ) حوض گرداگردبرآورده یا حوض که آراستگی آن تمام و خوب نباشد، یاآن که گرداگرد آن شکسته و ریخته باشد. || بسیار از چارپایان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حفره از هر چیز. (از اقرب الموارد).
-
سازمندی
لغتنامه دهخدا
سازمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) سازمند بودن . ساختگی . آراستگی . بسامانی . || عدت . تجهیز. ساز و برگ داشتن : بدین سازمندی جهانگیرشاه برافروخت رایت ز ماهی به ماه .نظامی .
-
موزونی
لغتنامه دهخدا
موزونی . [ م َ ] (حامص ) سنجیدگی و نیک وزن کرده شدگی و نیک آراستگی . (ناظم الاطباء). سختگی . تناسب . || (اصطلاح عروضی ) نیک سنجیده و دارای وزن بودن شعر. (از ناظم الاطباء).
-
برره
لغتنامه دهخدا
برره . [ ب َرْ، رَ ] (ص مرکب ) (از: بر + ره ) برراه . براه . آراسته و خوب . || (اِ مرکب ) آراستگی و خوبی . (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به براه شود.
-
تنیق
لغتنامه دهخدا
تنیق . [ ت َ ن َی ْ ی ُ ] (ع مص ) (از «ن وق ») جید گردانیدن و نیکو کردن خورش و لباس خود را. || آراستگی کردن در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنوق شود.
-
بچم
لغتنامه دهخدا
بچم . [ ب ِ چ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: ب + چم ) باچم . چمدار. کاری راگویند که با نظام و آراستگی بود. (برهان قاطع). نظم . نظام . ترتیب . آراستگی . (ناظم الاطباء) : چرا نه شکر کنم نعمت ترا شب و روزکه از تو اختر من سعد گشت و کار بچم . شاکر بخاری .- ب...
-
شورة
لغتنامه دهخدا
شورة. [ رَ] (ع اِ) درون چیزی و برون آن . (منتهی الارب ). اندرون و بیرون . (ناظم الاطباء). مخبر و منظر. (اقرب الموارد). || جای شهد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کندوی زنبور عسل . (ناظم الاطباء) . || هیأت و لباس . یقال : انه لحسن الصورة و الشورة؛...