کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذرگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آذرگون
لغتنامه دهخدا
آذرگون . [ ذَ ] (اِ مرکب ) (از: آذر، آتش + گون ، فام ) گلی است که آن را خجسته گویند، رنگش زرد بود و میانش سیاه . (فرهنگ اسدی ، خطی ) : تا همی سرخ بود آذرگون تا همی سبز بود سیسنبر... فرخی .بهم بودند آنجا ویس و رامین چو در یک باغ آذرگون و نسرین . (ویس ...
-
جستوجو در متن
-
آردم
لغتنامه دهخدا
آردم . [ دَ ] (اِ) آذریون . آذرگون .
-
لاله ٔ دختری
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ دختری . [ ل َ / ل ِ ی ِ دُ ت َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) شقائق النعمان . (ریاض الادویه ). آذرگون . رجوع به آذرگون شود. نوعی از لاله است که کنارهای آن بغایت سرخ رنگ باشد و میانش سیاه و آن را آذرگون خوانند و به عربی شقائق النعمان گویند. (برهان ) ...
-
اردم
لغتنامه دهخدا
اردم . [ اَ دَ ] (اِ) کار و هنر خوب . (برهان قاطع) (آنندراج ). هنر و پیشه . صناعت . || آذریون . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (اختیارات بدیعی ). و آن نوعی است از اقحوان . (برهان قاطع) (آنندراج ). گل آذرگون . (شمس اللغات ).
-
گلیم شوی
لغتنامه دهخدا
گلیم شوی . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) بیخ خاری باشد که گل آنرا آذرگون خوانند و آن بیخ را چوبک اشنان گویند بدان چیزها شویند، خصوصاً پشم را بغایت پاکیزه سازد. و بعضی از مشایخ محاسن را نیز بدان شویند. (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی آذریون است . (تحفه ٔ حکیم مؤ...
-
آذریون
لغتنامه دهخدا
آذریون . [ ذَرْ ] (اِ مرکب ) گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشه های سیاه دارد و خوش بوی نیست . و ایرانیان دیدار آن را نیک دارند و در خانه بپراکنند. (از قاموس ). چنانکه در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نویسان مانند شعرا د...
-
زرقون
لغتنامه دهخدا
زرقون . [ زَ ] (سریانی ، اِ) به لغت سریانی سرنج را گویند و آن رنگی است معروف که نقاشان و جدول کشان بکار برند و آن را به رومی سیلیقون خوانند. (برهان ) (آنندراج ). سیری کوم ، محتملاً در فارسی «آزرگون » [ آذرگون ] رنگ آتش یا صحیح تر «زرگون » رنگ طلا، سف...
-
اسفرم
لغتنامه دهخدا
اسفرم . [ اِ ف َ رَ ] (اِ) اسپرم است که جمیع گلها و ریاحین باشد عموماً و ریحانی است بغایت خوشبوی که آنرا آس نیز گویند خصوصاً. (برهان ). اسپرم . اسپرغم . اسفرغم .ریحان . برگهای معطر چون ریحان و امثال آن . هر گیاه و ثمر و گل خوشبوی . صاحب ذخیره ٔ خوارز...
-
یون
لغتنامه دهخدا
یون . (اِ) فلس و فلوس . (ناظم الاطباء) (برهان ). فلس . (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) : فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزدنفی این مذهب یونان به خراسان یابم . خاقانی .با نص حدیث و نظم قرآن یونی نرزد حدیث یونان . خاقانی . || نمد و نمدزین . (ناظم الاطباء) (...
-
گاوچشم
لغتنامه دهخدا
گاوچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) فراخ چشم . (برهان ) : سیم ساقی شده گرازمی گاوچشمی شده به گاودمی . نظامی .گاوچشمی چو شیر آشفته شب نیاسوده روز ناخفته . نظامی . || (اِ مرکب ) اقحوان . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). آذرگون . آذریون . (صحاح الفرس ). نام گلی است ...
-
آفتاب پرست
لغتنامه دهخدا
آفتاب پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه آفتاب را چون خدائی یا قبله ای نیایش کند. مشمِّس . (السامی فی الاسامی ). عابدالشمس . پرستنده ٔ آفتاب . خورشیدپرست . || (اِ مرکب ) حربا. بوقلمون . خامالاون . حجل . حربایه . آفتاب گردک . اسدالارض . روزگردک . پژمره...
-
صحرا
لغتنامه دهخدا
صحرا. [ ص َ ] (از ع ، اِ) صحراء. دشت . ج ، صحراوات ، صحاری . (مهذب الاسماء). دشت هموار. گشادگی فراخ بی گیاه . بیابان . بر. هامون . زمین هموار و فراخ . اراجیح . بجدة. بریة. تیر. جبار. جَبّان . جبانة. جَرَد. مَلا. (منتهی الارب ) : بر که و بالا چو جه هم...
-
لاله
لغتنامه دهخدا
لاله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) معمولا گلهای پیازداری را گویند که نام علمی آنها تولیپا و از خانواده ٔ لیلیاسه و آن از دسته ٔ سوسن ها و از تیره ٔ سوسنی هاست و کاسه و جام آن تشکیل جامی قشنگ و کامل میدهد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 281). انواع لاله های وحشی در ایرا...
-
گون
لغتنامه دهخدا
گون . (اِ) رنگ و لون ، چه گلگون ، گلرنگ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : سموم خشمش اگر برفتد به کشور روم نسیم لطفش اگر بگذرد به کشور زنگ ز ساج باز ندانند رومیان را گون ز عاج باز ندانند زنگیان را رنگ . فرخی .بستد از یا...