اسفرم . [ اِ ف َ رَ ] (اِ) اسپرم است که جمیع گلها و ریاحین باشد عموماً و ریحانی است بغایت خوشبوی که آنرا آس نیز گویند خصوصاً. (برهان ). اسپرم . اسپرغم . اسفرغم .ریحان . برگهای معطر چون ریحان و امثال آن . هر گیاه و ثمر و گل خوشبوی . صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی برای اسفرم ها بابی دارد و بیست واند گیاه ذیل را نام می برد:
آذرگون . آزاددرخت . اقحوان (نوعی از گاوچشم ). بنفشه . بهار (گاوچشم ). حماحم . خطمی . خیری . سدر. سرو. سوسن . شاهسفرم . شقایق النعمان . قیسوم (قیصوم . برنجاسف ). گل . مرزنجوش . مرو. معصفر (کاچیره ). مورد. نرگس . نسترن . فقاح . نمام . نیلوفر. یاسمین : و از عطرها عود و مثلث مشکین بکار باید داشت و از اسفرمها ترنج و نرگس و مانند آن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اسفرمهاءمعتدل بکار باید داشت چون مورد گل و شاهسفرم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اندر علاج آنچه از هم ّ و تفکر تولدکند عنایت ابداع بیشتر باید کرد و عطرها و اسفرمهاءتر و روغنهاء خوشبوی بکار باید داشت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || خصوصاً ریحانی است بغایت خوشبوی که آنرا آس نیز گویند. (آنندراج ). آس بَرّی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (اختیارات بدیعی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.