کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آجیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آجیده
لغتنامه دهخدا
آجیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ، اِ) آجده . آژده . نگنده . و گیوه ٔ آجیده آن است که کف آن رااز برون سوی با ریسمان محکم ، خانه خانه بافته باشند. || نوعی از بخیه کوتاهتر از کوک و شلال . - آجیده ٔ سوهان ؛ درشتیها و ناهمواریهای روی سوهان .
-
جستوجو در متن
-
آژنده
لغتنامه دهخدا
آژنده . [ ژَ دَ / دِ ] (نف ) آنکه گل میان دو خشت گسترد. || آنکه آجیده و آژده کند.
-
تبل
لغتنامه دهخدا
تبل . [ ت َ ب َ ] (اِ) چین و شکنجی بود مانند چین و شکنجی که پوست بادام دارد. (فرهنگ جهانگیری ). چین و شکنج و آجیده را گویند مانند چین و شکنج و ناهمواری پوست بادام . (برهان ). شکنج و چین مانند شکنج بادام . (فرهنگ رشیدی ). چین و شکنج و ناهمواری پوست ما...
-
نگنده
لغتنامه دهخدا
نگنده . [ ن ِ گ َ دَ / دِ ] (اِ) نکنده . بخیه و آجیده ٔ جامه و سوزنی . (برهان قاطع) (آنندراج ). || به معنی دفینه هم گفته اند یعنی آنچه در زمین و غیره پنهان کنند، و در نسخه ٔ دیگر دفتینه نوشته بودند و آن افزاری است جولاهگان را. (برهان قاطع) . || (ن مف...
-
آجده
لغتنامه دهخدا
آجده . [ ج ْ /ج ِ دَ / دِ ] (ن مف ) آجیده . آزده . آژده : از ملاقات صبا روی غدیرراست چون آجده ٔ سوهان است . ؟|| رنگ شده .
-
ناآجده
لغتنامه دهخدا
ناآجده . [ ج ِ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) آجیده نشده . || سوراخ نشده . ناسفته . || نیندوده . بدون روکش . || غیرمنقور. مقابل آژده و آجده . رجوع به آژده شود.
-
کزاغند
لغتنامه دهخدا
کزاغند. [ ک َ غ َ ](اِ مرکب ) قزاکند. کژآکند. کژآغند. کجاغند. جامه ای که در حشو آن ابریشم و پنبه نهند و آجیده کنند و در روز جنگ پوشند. || نهالی . توشک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قزاکند و کژآکند و کژاغند شود.
-
آژیده
لغتنامه دهخدا
آژیده . [ دَ / دِ] (ن مف ) آژده . آجیده . آجده . نکنده کرده : ملاف با قلمی ای لباس آژیده بروی کار چو افتاد بخیه ات یکسر.نظام قاری .
-
آجین
لغتنامه دهخدا
آجین . (ن مف ) آجیده . آژده . آزده : ز شاخ گوزنان رمه در رمه زمین بیشه ای گشت آجین همه . فردوسی .- تیرآجین ؛ بتیر بسیار زده شده .- شمعآجین کردن ؛ عقوبتی که تن را جای جای سوراخ کرده ، شمع در آن فروکرده افروختندی .
-
جامه ٔ بغدادی
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ بغدادی . [ م َ / م ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامه ای که از بغداد آرند یا در آنجا بافند. || نوعی جامه که آجیده ٔ (بخیه ٔ)آن بفاصله ٔ سه انگشت باشد. (آنندراج ) (بهار عجم ).
-
قزاغند
لغتنامه دهخدا
قزاغند. [ ق َ غ َ ] (اِ مرکب ) جامه ای را گویند که در حشو آن ابریشم و پنبه نهند و آجیده کنند و در روز جنگ پوشند. گویند این لغت نبطی است . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به قزاکند شود.
-
قزاگند
لغتنامه دهخدا
قزاگند. [ ق َ گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی قزاغند است که جامه ٔ پنبه و ابریشم آکنده ٔ آجیده کرده باشد که در روزهای جنگ پوشند، و او را خفتان گویند و نهالی و توشک و جامه ٔ خواب را نیز گفته اند. (برهان ). رجوع به قزاغند شود.
-
نکنده
لغتنامه دهخدا
نکنده . [ ن ِ ک َ دَ / دِ ] (اِ) بخیه . (فرهنگ خطی ). بخیه و آجیده ٔ جامه و سوزنی را گویند. (انجمن آرا). بخیه ٔ دورادور. آژده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نگنده شود : چون دست همتم بود آجیده نیمچه عرض نکنده هاش پریشان فراخ و تنگ . نظام قاری .- نکنده زد...
-
کلیجه
لغتنامه دهخدا
کلیجه . [ ک ُج َ / ج ِ ] (اِ) جامه ٔ پنبه دار آجیده کرده . (ناظم الاطباء). جامه ٔ پنبه دار آجیده . کلیچه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیچه شود. || جامه ٔ نیم آستین کوتاه تر از قبا که در روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). قسمی لباس که بر روی دیگر جام...