کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبکار
لغتنامه دهخدا
آبکار. (ص مرکب ) سقاء. آبکش : در تتق بارگهش گاه بارمائده کش عیسی و خضر آبکار. امیرخسرو.ابر را گفتم که چندین دور امساکت ببودگفت کزبهر رکاب شه بدم در انتظارکآن زمان کآید شه عالم بدارالملک خویش گوهر خود را کنم در راه میمونش نثارتا درافشانی من در شهر هر ...
-
واژههای مشابه
-
ابکار
لغتنامه دهخدا
ابکار. [ اَ ] (اِ) اَبکاره . کشت و زرع . کشاورزی . حَرْث : چوورزه به ابکار بیرون شودیکی نان بگیرد بزیر بغل . ناصرخسرو.توسعاً، مزرع :دزدیست آشکاره [ روزگار ] که نستاندجز باغ و حائط و رز و ابکاره .ناصرخسرو.
-
ابکار
لغتنامه دهخدا
ابکار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بکر. دوشیزگان . دختران دوشیزه . (وطواط). بکر بالکسر؛ دوشیزه ، یقع علی الرجل و المرئة. (منتهی الارب ). رجوع به کلمه ٔ دوشیزه و بکر شود.
-
ابکار
لغتنامه دهخدا
ابکار. [ اِ ] (ع مص ) بشبگیر رفتن . (زوزنی ).بامداد کردن و کسی را بر آن داشتن . (تاج المصادر). پگاه برخاستن . (زوزنی ). پگاه خیزانیدن . وارد شدن بر آب صبحگاهان . || شتاب نمودن . || (اِ) بامداد. (مهذب الاسماء). اول روز. مقابل عَشی ّ.
-
واژههای همآوا
-
آب کار
لغتنامه دهخدا
آب کار. [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه : آب کارت مبر که گردی پیر...سنائی .
-
ابکار
لغتنامه دهخدا
ابکار. [ اَ ] (اِ) اَبکاره . کشت و زرع . کشاورزی . حَرْث : چوورزه به ابکار بیرون شودیکی نان بگیرد بزیر بغل . ناصرخسرو.توسعاً، مزرع :دزدیست آشکاره [ روزگار ] که نستاندجز باغ و حائط و رز و ابکاره .ناصرخسرو.
-
ابکار
لغتنامه دهخدا
ابکار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بکر. دوشیزگان . دختران دوشیزه . (وطواط). بکر بالکسر؛ دوشیزه ، یقع علی الرجل و المرئة. (منتهی الارب ). رجوع به کلمه ٔ دوشیزه و بکر شود.
-
ابکار
لغتنامه دهخدا
ابکار. [ اِ ] (ع مص ) بشبگیر رفتن . (زوزنی ).بامداد کردن و کسی را بر آن داشتن . (تاج المصادر). پگاه برخاستن . (زوزنی ). پگاه خیزانیدن . وارد شدن بر آب صبحگاهان . || شتاب نمودن . || (اِ) بامداد. (مهذب الاسماء). اول روز. مقابل عَشی ّ.
-
جستوجو در متن
-
آبکاری
لغتنامه دهخدا
آبکاری . (ص نسبی ) منسوب به آبکار. || (حامص مرکب ) شغل و عمل آبکار. || (اِ مرکب ) دکان آبکار.
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ اُ ] (اِخ ) خواهر آبکار پادشاه ارمنستان . رجوع به ایران باستان ص 2602 شود.
-
کشت و زرع
لغتنامه دهخدا
کشت و زرع . [ ک ِ ت ُ زَ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) زراعت . فلاحت . دهقنت . کشاورزی . برزیگری . برزگری . کشت . اَبکار. حرث . احتراث . (یادداشت مؤلف ).
-
ناشگفته
لغتنامه دهخدا
ناشگفته . [ ش ِ گ ُت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گل که وانشده و شکفته نشده باشد. (ناظم الاطباء). ناشکفته . رجوع به ناشکفته شود.- ابکار ناشگفته ؛ دوشیزگان بی عیب . (ناظم الاطباء).