کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبشخور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبشخور
لغتنامه دهخدا
آبشخور. [ ب ِ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) جایی از رود یا نهر یا حوض که از آن آب توان خورد و یا توان برداشت . ورد. مورد. مشرب . منهل . شریعه . مشرع . عَطَن . معطن . مشربه . شرعه . حوض . آبخور. سرچشمه . آبشخوار : الملحاح ؛ آن شتر که از آبشخور (عطن . معطن...
-
جستوجو در متن
-
آبشخوار
لغتنامه دهخدا
آبشخوار. [ ب ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) آبشخور: التشریع؛ به آبشخوار آوردن . (زوزنی ).
-
بلیل
لغتنامه دهخدا
بلیل . [ ب ُ ل َ ] (ع اِ) راه روشن . || (اِخ ) آبشخور صفین . (منتهی الارب ).
-
ندوة
لغتنامه دهخدا
ندوة.[ ن ُدْ وَ ] (ع اِ) آبشخور شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب خوردن گاه شتر. (فرهنگ خطی ).
-
تثأثو
لغتنامه دهخدا
تثأثؤ. [ ت َ ث َءْ ث ُءْ ] (ع مص ) مقام نمودن بعد از آنکه اراده ٔ سفر داشت . (از منتهی الارب ). مقام نمودن پس از اراده ٔ سفر داشتن . (ناظم الاطباء). || ترسیدن از کسی . || بر آبشخور وارد شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
معرس
لغتنامه دهخدا
معرس . [ م ُ ع َرْ رَ ] (اِخ ) مسجد ذی الحلیقه را گویند که در شش میلی مدینه واقع است و آبشخور اهل مدینه می باشد و حضرت رسول نیز بدین مکان آمدوشد داشت . (از معجم البلدان ).
-
تسجیس
لغتنامه دهخدا
تسجیس . [ ت َ ] (ع مص ) تیره گردانیدن آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از متن اللغة). || بد بو و ضایع شدن آبشخور. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
مشرع
لغتنامه دهخدا
مشرع . [ م َ رَ ] (ع اِ) آبشخور. ج ، مشارع . (مهذب الاسماء). آبخور. (دهار). آبخور. آبشخور. مشرب . شریعة. مورد. ورد. منهل . ج ، مشارع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جای به آب درآمدن . (از اقرب الموارد) : سیراف در قدیم شهری بزرگ بوده است . و مشرع بوزیه...
-
غشش
لغتنامه دهخدا
غشش . [ غ َ ش َش ْ ] (ع اِ) تیره ٔ آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ): الکدر المشوب . و انباری در معنی غشش «المشرب الکدر» آورده است : «و منهل تروی به غیر غشش ». (تاج العروس ). در اقرب الموارد و المنجد نیز به معنی المشرب الکدر (آبشخور آلوده و تیره ) آ...
-
واتر
لغتنامه دهخدا
واتر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) دورتر و والاتر. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بالاتر. (رشیدی ). دورتر، چنانکه گویند: پای واتر نهاد یعنی پا را دورتر گذاشت . (برهان ) (آنندراج ): ملحاح ؛ آن شتر که از آبشخور واتر نیاید. (السامی فی الاسامی ).
-
شریعه
لغتنامه دهخدا
شریعه . [ ش َ ع َ / ع ِ ] (ع اِ) شریعة. شریعت . رجوع به شریعت شود. جای برداشتن آب از رودخانه . (ناظم الاطباء). || مشرع . مشرعه . شرعة. مشرب . منهل . ورد. مورد. آبخور. آبشخور: شریعه ٔ فرات . ج ، شَرائع. (یادداشت مؤلف ). آنجای از رودخانه که حیوانات را...
-
مقامحة
لغتنامه دهخدا
مقامحة. [ م ُ م َ ح َ ] (ع مص ) بر آبخور آمدن شتران و آب ناخوردن آن از بیماری و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وارد شدن شتران بر آب و از سرما و یا از بیماری آب نخوردن . (ناظم الاطباء). بر آبشخور درآمدن شتران و آب نخوردن به علت بیماری یا سردی آب ....
-
مقامحة
لغتنامه دهخدا
مقامحة. [ م ُ م ِ ح َ ](ع ص ) شترانی که از سرما و یا از بیماری آب نخورند و سر باز زنند از آب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). شترانی که به آبشخور درآیند و از بیماری و یا سردی آب از آب خوردن خودداری کنند. (از اقرب الموارد).
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م َ هََ ] (ع اِ) آبخور و نخست آبخوردن و جای آب خوردن . یقال : منهل بنی فلان ؛ ای مشربهم و موضع نهلهم . (منتهی الارب ). آبشخور و جائی که در آن آب خورند و گویند چشمه ای آب که شتران را از چراگاهها بدانجا بازگردانند. ج ، مَناهِل . (از اقرب الموا...