کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ی
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، اسم) y سیودومین حرف الفبای فارسی؛ یا. Δ در حساب ابجد: «۱۰».
-
ی
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) y ۱. برای ساختن حاصل مصدر به کار میرود: دوستی، دشمنی.۲. نشانۀ نسبت یا اتصاف: تهرانی، شیرازی.۳. نشانۀ نکره که بر یک شخص یا یک چیز غیرمعلوم دلالت میکند: مردی، زنی، سنگی، کتابی.۴. به همراه بن فعل، نشانۀ دوم شخص مفرد است: رفتی، دیدی، بردی.۵. نش...
-
ی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ye نام واج «ی».
-
جستوجو در متن
-
مادراندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مادندر، مارندر، مایندر› [قدیمی] mādar[']andar = نامادری
-
مایندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māyandar = نامادری
-
بهبودی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) behbudi = بهبود Δ این کلمه درست نیست، زیرا بهبود خود اسم مصدر است و نباید «ی» به آن الحاق کرد.
-
خدانخواسته
فرهنگ فارسی عمید
(قید، شبه جمله) xodānaxāste هنگام آرزوی دور داشتن آفت و رویدادی ناخوشایند بیان میشود؛ خداینکرده.
-
ابتث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'abtas ترتیب کنونی الفبای عربی از «الف» تا «ی» پشتِسرِهم (ا، ب، ت، ث، ج، تا آخر).
-
ات
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [']at = ت۳ Δ در کلماتی که به «ها»ی بیان حرکت ختم نمیشود همزه را حذف میکنند و حرکت آن به حرف آخر کلمه ملحق میگردد: دوستت، ساغرت، غلامت.
-
ردف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَرداف] (ادبی) redf در قافیه، حروف علۀ ساکن (الف، واو، ی) پیش از حرف روی، مانند ā در حساب و کتاب، u در شکور و صبور، و i در حسیب و نصیب.
-
یا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yā نام حرف «ی».〈 یای مجهول: واجی که بهصورت e به کار میرفته و امروزه در لهجۀ رسمی بهکلی از بین رفته است.〈 یای معروف: واجی که بهصورت i و بهصورت کامل ادا میشود: بیخ، تیر، پیش، ریش.
-
اضافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اضافَة] 'ezāfe ۱. باقیمانده.۲. بیش از مشخص؛ زیادی.۳. (اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی.۴. (اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر.۵. (اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف ...
-
ثلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salm ۱. (ادبی) در عروض، حذف «فا»ی «فعولن» بهصورتی که «عولن» بماند و بهجای آن «فعلن» بگذارند و آن را اثلم گویند.۲. [قدیمی] شکستن.۳. [قدیمی] رخنه کردن.۴.[قدیمی] رخنه ایجاد کردن در چیزی.
-
اماله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امالَة] 'emāle ۱. (زبانشناسی) در اصطلاح میل دادن فتحه به کسره بهطوریکه «الف» صورت «ی» پیدا کند، مثل کتیب (امالۀ کتاب)، رکیب (امالۀ رکاب)، و سلیح (امالۀ سلاح).۲. (پزشکی) داخل کردن داروی مایع بهوسیلۀ آلت مخصوص در رودۀ بزرگ از ...