کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیسوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کلاه گیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kolāhgis زلف و گیسوی مصنوعی که بر سر بگذارند.
-
مشکین کمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی، مجاز] mo(e)škinkamand گیسوی معشوق که سیاه و خوشبو مانند مشک باشد.
-
زاولانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زولانه› [قدیمی] zāvolāne ۱. بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان میبستند: ◻︎ چون خانهٴ بیگانهش آشنا شد / خو کرد در این بند و زاولانه (ناصرخسرو: ۲۲۹).۲. حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر میبستند؛ بخو.۳. گیسوی پیچیده.
-
غالیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غالیَة، جمع: غوالی] [قدیمی] qāliye ۱. مادهای بسیارخوشبو، مرکب از مشک، عنبر، بان، و حصیلبان (حسنلبه) که زنان برای معطر کردن زلف به کار می بردند و برای تقویت دماغ، قلب، تسکین صداع، و لقوه نیز مفید بوده.۲. [مجاز] گیسوی سیاه و خوشبو.۳...
-
زلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zolf گیسو؛ موی سر.〈 زلف چلیپا: [قدیمی، مجاز] زلفی که پریشان و آشفته باشد.〈 زلف دوتا: [قدیمی] زلف تاخورده و پیچیده؛ گیسوی تابیده.〈 زلف شکستن: [قدیمی، مجاز] پریشان و آشفته کردن مو.〈 زلف عروس (عروسان): (زیستشناسی) تاجخروس.
-
لف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لفّ، مقابلِ نشر] [قدیمی] laf[f] ۱. بین؛ میان؛ داخل.۲. پیچیدن؛ درنوردیدن؛ درهم پیچیدن.〈 لفونشر: (ادبی) در بدیع، آوردن چند کلمه در شعر یا نثر (لف)، و سپس آوردن صفات و تشبیهاتی برای آنها (نشر)؛ طیونشر.〈 لفونشر مرتب: (ادب...