کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیاهکُش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gayāh] ‹گیه، گیا، گیاغ، کیاغ› (زیستشناسی) giyāh هر رستنی که از زمین بروید؛ علف؛ نبات.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kaš ۱. خوب؛ خوش؛ نیک.۲. زیبا: ◻︎ فتنه شدم بر آن صنم کشبر / خاصه بدان دو نرگس دلکش بر (دقیقی: ۹۹).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kaš] [قدیمی] kaš ۱. بغل؛ آغوش: ◻︎ چنین گفت کاین کودک شیرفش / مرا پرورانید باید به کش (فردوسی۲: ۵۴۹).۲. سینه: ◻︎ بینداخت شمشیر و ترکش نهاد / چو بیچارگان دست بر کش نهاد (سعدی۱: ۹۱).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] keš دفعه؛ مرتبه.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + ضمیر) [مخففِ که اش] [قدیمی] keš که اش؛ که او را: ◻︎ حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو / کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است (حافظ: ۹۶).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ke(a)š ۱. نواری با رشتههای لاستیکی که با کشیده شدن بلندتر میشود.۲. (صفت) دارای قابلیت ارتجاع؛ کشی: شلوار کش.۳. (بن مضارعِ کِشیدن) = کشیدن۴. کِشنده؛ حملکننده؛ حامل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بارکش، هیزمکش.۵. تحملکننده؛ متحمل (در ترکیب با کلمۀ...
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کُشتن) koš ۱. = کُشتن۲. کُشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمکش، گاوکش.
-
گیاه انگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] giyāh[']angal گیاهی که انگل گیاه دیگر شود و از شیرۀ آن تغذیه کند.
-
گیاه چر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زیستشناسی) [قدیمی] giyāhča(e)r = گیاچر
-
گیاه خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گیاخوار، گیاهخور› (زیستشناسی) giyāhxār هر جانوری که انرژی مورد نیاز خود را با مصرف گیاهان بهدست آورد؛ خورندۀ گیاه؛ علفخوار.
-
گیاه زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گیازار› [قدیمی] giyāhzār جایی که گیاه بسیار دارد؛ علفزار؛ مرغزار.
-
گیاه شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زیستشناسی) giyāhšenās متخصصی که انواع، ظاهر و ویژگیهای گیاهان را بشناسد.
-
گیاه شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) giyāhšenāsi علمی که دربارۀ چگونگی گیاهان مختلف بحث میکند؛ شناختن انواع گیاهان؛ بتانیک؛ معرفةالنبات.
-
گیاه شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] giyāhšir = گیاشیر
-
گیاه فش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گیاهوش› [قدیمی] giyāhfaš گیاهمانند؛ مانند گیاه.