کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوه خوری،()زیادی،()کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تعرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'arroq ۱. عرق کردن.۲. (زیستشناسی) خارج شدن رطوبت زیادی گیاهان بهصورت بخار از منافذ و روزنههای برگها.
-
شاخل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاخول› (زمینشناسی) [قدیمی] šāxe(o)l نوعی غله شبیه ماش که از آن نان میپزند: ◻︎ می خوری تو گرچه الوان نعمت اندر خوان کس / نان شاخل بهتر آید گر خوری بر خوان خویش (خاقانی: لغتنامه: شاخل).〈 شاخوبرگ دادن: [مجاز] سخن، حکایت یا واقعهای را با...
-
دور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dur، مقابلِ نزدیک] dur ۱. چیزی که در دسترس ما نیست یا فاصلۀ بسیار (زمانی یا مکانی) دارد.۲. راهی که پیمودن آن وقت زیادی میبرد.〈 دور داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]۱. دور نگهداشتن؛ دور کردن.۲. برحذر ساختن.
-
اضافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اضافَة] 'ezāfe ۱. باقیمانده.۲. بیش از مشخص؛ زیادی.۳. (اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی.۴. (اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر.۵. (اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف ...
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bār] bār ۱. آنچه بهوسیلۀ انسان، حیوان، وسیلۀ نقلیه، یا چیز دیگر حمل میشود.۲. بچهای که در شکم مادر است؛ جنین.۳. میوه؛ بَر.۴. مفهوم؛ معنی: بارِ عاطفی سخن.۵. [مجاز] وظیفه؛ مسئولیت: بار زیادی بر دوشش بود.۶. مس و سایر فلزات که با سیم و زر...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...