کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گله به گله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شکایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شکایة] šekāyat ۱. گله کردن از کسی به دیگری؛ از جور و ستم یا رفتار و کار بد کسی نزد دیگری گله کردن یا نالهوزاری کردن.۲. تظلم؛ دادخواهی.
-
یله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) yale رها؛ آزاد؛ ول؛ ولشده.〈 یله کردن: (مصدر متعدی) واگذاشتن؛ رها کردن: ◻︎ گله کرد باید به گیتی یله / تو را چون نباشد ز گیتی گله (فردوسی: ۲/۳۱۸).
-
شکایت گستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] šekāyatgostar کسی که همهجا و نزد همهکس شکایت میکند؛ آنکه عادت به گله و شکایت دارد؛ شکایتپیشه.
-
سیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فسیله› [قدیمی] sile گلۀ گاو، گوسفند، آهو یا اسب؛ گله؛ رمه: ◻︎ به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس / به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله (فرخی: ۳۴۹).
-
نتاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] netāj ۱. نسل و نژاد.۲. آنچه از گله و رمه زاییده شود؛ بچهای که از چهارپایان به وجود آید.
-
ده دله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی، مجاز] dahdele کسی که هردم دل به دیگری دهد؛ بیوفا؛ بلهوس: ◻︎ شرح این بگذارم و گیرم گله / از جفای آن نگار دهدله (مولوی: ۱۰۷).
-
گرزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] garzeš ۱. گله؛ شکایت؛ شکوه؛ تظلم: ◻︎ بده داد من زآن لبانت وگرنه / سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش (خسروانی: ۱۱۶).۲. زاری.۳. توبه.
-
مست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: must] [قدیمی] most ۱. گله؛ شکایت: ◻︎ ای از ستیهش تو همه مردمان به مست / دعویت سخت منکر و معنیت خام و سست (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۸).۲. نالهوزاری.۳. غم؛ اندوه.
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سول› [قدیمی] sur ۱. اسب یا استر یا خر که خط سیاهی در پشت او از یال تا دمش کشیده شده باشد. Δ برخی مردم آن را خوشیمن نمیدانند و به اینسبب میگویند «سور از گله دور».۲. انسان یا حیوانی که از دیگران برمد و دوری کند.۳. رنگ سرخ.۴. رنگ ...
-
ربض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَرباض] [قدیمی] rabaz ۱. جایگاه گوسفندان؛ پناهگاه گله.۲. محل سکنای قوم.۳. دیوار دور شهر و خانههای اطراف آن.۴. آنچه تعلق به شخص دارد از دارایی و خانه و خانواده.۵. روده؛ امعا.۶. رسن پالان.
-
سگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sak] (زیستشناسی) sag پستانداری اهلی از راستۀ گوشتخواران با حس شنوایی و بویایی بسیار قوی که برای پاسبانی خانه، نگهبانی گله، کمک به شکارچیان و عملیات جستجو از آن استفاده میشود.〈 سگ آبی: (زیستشناسی) = بیدستر〈 سگ هرزهمَرَس:۱....
-
عقده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقدَة، جمع: عُقَد] 'oqde ۱. امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر میشود.۲. [مجاز] دشمنی؛ کینه.۳. ناراحتی؛ درد دل.۴. [قدیمی، مجاز] امر پیچیده و دشوار؛ موضوع لاینحل.۵. [قدیمی] گره.۶. [قدیمی، مجاز] پیوند.〈 عقدهٴ حقارت: (رو...