کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیلوگرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیلوگرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: kilogramme] (فیزیک) kilu(o)g[e]ram واحد اندازهگیری وزن، برابر با هزار گرم.
-
جستوجو در متن
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tonne] ton واحد اندازهگیری وزن، برابر با هزار کیلوگرم.
-
پوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] ‹پوط› [قدیمی] pot واحد اندازهگیری وزن در روسیه، برابر ۱۶ کیلوگرم.
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gramme] (فیزیک) geram واحد اندازهگیری جرم در دستگاه متری، معادل ۰۰۱/۰ کیلوگرم.
-
کیلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: kilo] kilu(o) ۱. واحد اندازهگیری وزن، برابر با هزارگرم؛ کیلوگرم.۲. هزار (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کیلوبایت، کیلومتر.
-
صاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sā' پیمانهای معادل چهار مد، یک من تبریز، یا سه کیلوگرم که احکام اسلام از کفاره و فطریه بر آن جاری است؛ پیمانه.
-
اتمسفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: atmophère] 'atmosfer ۱. طبقۀ هوا که گرداگرد کرۀ زمین را فراگرفته و از گازهای مختلف مانند ازت، اکسیژن، اسیدکربنیک، آرگن، هیدروژن، و غیره تشکیل شده؛ طبقۀ بخار یا جو.۲. (فیزیک) واحد اندازهگیری فشار یک کیلوگرم بر یک سانتیمتر.
-
من
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) man واحد اندازهگیری وزن، برابر با تقریباً سه کیلوگرم؛ من تبریز.〈 من شاه: [قدیمی] واحد اندازهگیری وزن، برابر با ۸۰ سیر یا ۲ من معمولی.〈 من ری: [قدیمی] واحد اندازهگیری وزن، برابر با ۱۶۰ سیر یا ۴ من معمولی.
-
خروار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xarvār ۱. واحد سنتی اندازهگیری وزن، برابر با مقدار باری که یک خر میتوان حمل کند.۲. واحد اندازهگیری وزن، برابر با ۳۰۰ کیلوگرم.۳. [قدیمی] مقدار زیاد.۴. (صفت) خرمانند؛ مانند خر؛ شبیه خر: ◻︎ نیک نگه کن به تن خویش دَر / باز شو از سیرت خروار خویش ...
-
غاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) qāz پرندهای شناگر، بزرگتر از مرغابی و کوچکتر از قو، با گردن دراز، و پاهای پردهدار که نر و مادهای همشکل دارد. وزنش تا دوازده کیلوگرم میرسد؛ خربط.〈 غاز چراندن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. کار بیهوده کردن.۲. بیکاری؛ ولگر...
-
دیسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: disque] disk ۱. (زیستشناسی) صفحۀ غضروفی در بین مهرههای ستون فقرات که حرکت مهرهها را آسان میکند و جابهجا شدن آن باعث ایجاد درد میشود.۲. (پزشکی) بیماری که در اثر جابهجا شدن و آسیب این بخش بهوجود میآید.۳. صفحۀ فولادی مدور در ماش...
-
جگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ĵikar] jegar ۱. (زیستشناسی) یکی از اعضای درون بدن انسان و بعضی حیوانات به رنگ سرخ تیره و در بدن انسان در پهلوی راست زیر حجاب حاجز قرار دارد و صفرا از آن مترشح میشود و نقش مهمی در سوختوساز مواد سفیدهای و چربی دارد. وزنش در حدود یکون...