کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُند زبون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کند
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ کندن) kand ۱. = کندن۲. کندهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبکند.۳. (اسم) [قدیمی] جراحت.۴. (اسم) [قدیمی] گودال.〈 کندوکاو: (اسم مصدر) [مجاز]۱. کندن و کاویدن.۲. [عامیانه، مجاز] تفحص؛ تجسس.〈 کندوکوب: (اسم مصدر)۱. کندن و کوبیدن.۲. [قدیم...
-
کند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] kand = قند
-
کند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kond ۱. [مقابلِ تند] دارای حرکت آهسته و آرام.۲. [مقابلِ تیز] فاقد بُرندگی.
-
کند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] kond = کُنده
-
کند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kond ۱. شجاع؛ دلیر.۲. پهلوان.
-
سیلاب کند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی. عربی] ‹سیلابکنده› [قدیمی] seylābkand کندهها و رخنهها و شکافهایی که در اثر سیل در روی زمین پیدا شود.
-
جستوجو در متن
-
لهاشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lahāšom ۱. زبون؛ پست.۲. زشت و بد.
-
ذلیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اذلَّة] zalil پست و زبون؛ خوار.
-
فرودست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] forudast ۱. زیردست.۲. پست؛ زبون.
-
سفیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [عامیانه] safil ۱. پَست؛ زبون.۲. بدبخت.
-
خسایس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خسائس، جمعِ خسیسَة] [قدیمی] xasāy(')es چیزهای زبون و پست.
-
حقیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] haqir ۱. کوچک؛ صغیر.۲. ضعیف.۳. ذلیل؛ خوار؛ زبون.
-
ذلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذلّة] zellat ذلیل شدن؛ خوار شدن؛ پست و زبون شدن؛ خواری؛ زبونی.
-
زبون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zabun ۱. بیچاره؛ ناتوان؛ عاجز.۲. [قدیمی] خوار.۳. [قدیمی] زیردست؛ مغلوب.